پاسخ این سؤال باید توجه کرد که: «تسع» در عربی به معنای نٌه و تاسع و تاسوعا به معنای نهم می باشد. چنانکه «عشر» به معنای ده و عاشورا به معنای دهم می باشد.
اطلاق کلمه «عاشورا» بر دهم ماه محرم، پس از به شهادت رسیدن حضرت امام حسین و یاران آن حضرت، صورت پذیرفته است و در دوره پیش از اسلام بر دهم ماه محرم عاشورانمیگفتند.کاروان اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز دوم محرم به سرزمین مقدس کربلا فرود آمد و تا روز عاشورا در آن سرزمین بودند به لحاظ آن که حوادث مهم کربلا در روز نهم و دهم ماه محرم الحرام اتفاق افتاد این دو روز را برجسته تر نموده و به نام تاسوعا و عاشورا یعنی روز نهم و دهم محرم الحرام نامیدند.
ابن اثیر در کتاب «نهایه» میگوید: «عاشورا یک اسم اسلامی است» و ابن درید میگوید: «عاشورا یک اسم اسلامی» است و در دوره جاهلیت به این نام معروف نبود، (1).
در «مجمع البحرین» نیز آمده است: «عاشورا یک اسم اسلامی است» آنچه پیش از به شهادت رسیدن حضرت امام حسین علیه السلام بود این بود که هم پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و هم حضرت علی علیه السلام شهادت امام حسین علیه السلام را در کربلا پیشگویی کرده بودند و حتی امام حسین علیه السلام نیز شهادت خود را پیشگویی کرده بود و به برخی از پیامبران پیشین هم شهادت آن حضرت وحی شده بود، (2). ولی پیش از اسلام دهم محرم را عاشورا نمیگفتند. ولی پس از آنکه حضرت امام حسین علیه السلام در کربلا به شهادت رسید، آن روز در میان مردم به روز عاشورا معروف گردید و شیعیان علی علیه السلام آن روز را روز عزا و عزاداری قرار دادند و در مقابل آنان بنی امیه و پیروانشان آن روز را روز جشن و سرور قرار دادند و به تدریج دشمنان شیعه درباره عاشورا احادیثی ساختند تا آن روز را با فضیلت نشان بدهند در حالی که آن روز، روز غم و اندوه است و روز مصیبت و نکبت است، روزی است که بهترین انسان را کشتهاند، جگر رسول خدا را پاره کردهاند و زنان و کودکان پیامبر را به اسارت بردهاند، آیا اینگونه روز میتواند روز مبارکی باشد؟!
شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان میگوید: روز دهم ماه محرم روز شهادت امام حسین است، روز مصیبت و حزن ائمه اطهار و شیعیان آنان است و شایسته است که شیعیان در این روز مشغول کارهای دنیوی نگردند و مشغول گریه و نوحه باشند و زیارت عاشورا بخوانند.
شیخ عباس قمی به نقل از نویسنده «شفاء الصدور» میگوید: بنی امیه روز عاشورا را مبارک میدانستند: در این روز برای خود خرید میکردند و خرید را در آن روز سنّت خود کرده بودند، آنان در این روز مراسم عید بر پا میکردند، آن روز را روزه میگرفتند و در آن روز طلب حوائج را مستحب میدانستند و برای همین درباره روز عاشورا فضایل و مناقبی ساختهاند و حتی دعائی هم درباره آن درست کردهاند که اولش این است: یا قابل توبة آدم یوم عاشورا، یا رافع ادریس الی السماء یوم عاشورا، یا مسکّن السفینة یوم عاشورا یا غیاث ابراهیم من النار یوم عاشورا. اینها را ساختهاند. تا امر، مشتبه شود. آنان در سخنرانیهای خود میگویند: هر نبیّ وسیله و شرفی دارد و در روز عاشورا، این شرف زیاد میشود مانند خاموش کردن آتش نمرود برای ابراهیم، قرار گرفتن سفینه نوح به کوه جودی، غرق ساختن فرعون در دریا و نجات حضرت موسی از دست فرعون، نجات حضرت عیسی از دست یهودیان.
شیخ عباس قمی در ادامه میگوید: شیخ صدوق از میثم تمار نقل کرده که میثم تمّار گفت: این امت پیامبر، فرزند پیغمبر خود را میکشند و روز عاشورا را که فرزند پیغمبر را کشتهاند، روز مبارک قرار میدهند و این کار شدنی است و خواهد شد. راوی میگوید: به میثم گفتم: چگونه آن روز را روز مبارک قرار میدهند؟ گفت: آنان در فضیلت آن حدیث وضع میکنند و میگویند: روز عاشورا روزی است که خداوند توبه آدم را پذیرفته است با اینکه توبه آدم در ذی حجه پذیرفته شده است، آنان میگویند: در عاشورا، یونس از شکم ماهی نجات یافته است، در حالی که در ذی قعده از شکم ماهی نجات یافته است، میگویند: روز عاشورا روزی است که سفینه نوح در کوه جودی قرار گرفت در حالی که روز هیجدهم ذی حجه در کوه قرار گرفت و آنان میگویند: روز عاشورا دریا برای موسی شکافته شد در حالی که در ربیع الاول شکافته شده بود، (3).
1- الصحیح من سیرة النبی، ج 3، ص 106، چاپ جامعه مدرسین.
2- بحارالانوار، ج 44، ص 223 و ص 250.
3- مفاتیح الجنان، ص 476، اعمال روز عاشورا، چاپ اول، انتشارات فاطمه زهرا.
به نقل از واحد پاسخ به سوالات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
واحد پاسخ به سوالات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
بسم رب الشهدا و صدیقین
حضرت علی اکبر(ع) و شهادت ایشان:
وی در اوایل خلافت عثمان بن عفان دیده به جهان گشود.وی دو سال بعد از شهادت جد بزرگوترش متولد شده است.
مادر گرامی ایشان لیلا دختر ابو مره بن مسعود ثقفی است.
علی اکبر در سخن گفتن و اخلاق و شمایل به پیامبر(ص) شباهت بسیار داشت.
ابوالفرج روایت کرده که معاویه ملعون از اطرافیانش پرسید:سزاوازتر از همه به خلافت کیست؟
گفتند:شما.
معاویه گفت"((خیر،سزاوارترین مردم به خلافت،علی بن حسین بن علیست که جدش رسول خداست و شجاعت و دلاوری بنی هاشم،سخاوت بنی امیه و شکوه جلال ثقیف در او جمع است)).
کنیه آن بزرگوار ابوالحسن و لقب وی اکبر است.
ابومحنف از عقبه سمعان روایت کرده:سحرگاه شبی که امام حسین(ع) در کنار کاخ بنی مقاتل به سر برد،به ما دستور داد آب برگیریم و سپس فرمان حرکت داد وما حرکت نمودیم.هنگامیکه از کاخ بنی مقاتل رد شدیم،خواب خفیفی بر امام حسین عارض شد و سپس در حالیکه جمله انا لله وانا الیه راجعون را بر لب داشت از خواب بیدار شد.علی اکبر (ع)نزد پدرآمد و عرض کرد:پدر!فدایت شوم!چرا کلمه استرجاع را بر زبان آوردی و خدا را سپاس گفتی..
امام فرمودند))فرزندم!اندکی به خواب رفتم،در خواب اسب سواری را دیدم که بانگ برآورد و گفت:این کاروان در حال حرکت است و مرگ در تعقیب آنهاست،دانستم که این ندا،خبر شهادت است)).
علی اکبر عرضه داشت:پدر جان!خدا برایتان حادثه بدی پیش نیاورد مگر ما برحق نیستیم؟
حضرت فرمود:آری،سوگند به آن کس که بازگشت بندگان به سوی اوست!ما برحقیم.
علی اکبر(ع) فرمود:پدر!اگر قرار است بمیریم،از مرگ چه باک.
امام فرمود:خداوند به تو بهترین پاداش فرزندی را عطا کند.
علی اکبر (ع) نخستین فرد از بنی هاشم بود که پس از شهادت یاران امام به شهادت رسید.او زمانیکه به تنهایی پدر نگریست،در حالیکه سوار بر ذوالجناح بود،نزد پدر شرف یاب شد و از ایشان اجازه میدان خواست-اشک از چشمان امام جاری شد،سکوت کرد و سپس فرمود:((خدایا شاهد باش!جوانی به نبرد با آنان میرود که از حیث اخلاق و شمایل و گفتار،شبیه ترین فرد به پیامبر توست.ما هر گاه تشنه دیدار پیامبرت می شدیم، به چهره علی اکبر می نگریستیم)).
سپس امام علیه السلام با صدای رسا فرمود:ای ابن سعد!خدا پیوند خیشاوندیت را قطع کند که پیوند خویشاوندی مرا بریدی و حرمت خویشاوندی ام را با رسول خدا قطع کردی.
علی اکبر به میدا می تازد و پس از یک نبرد سخت و توانفرسا نزد امام حسین بازمیگردد و میگوید:پدر! تشنگی جانم را به لبم رسانده و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته است)).
امام علیه السلام در این لحظه می گریند و می فرمایند:پسرم! از کدامین سو برایت آب آورم،اندکی نبرد کن و شکیبایی نما،لحظاتی دیگر به دیدار جدت محمد نائل خواهی شد و کام تو را آنگونه سیراب خواهد ساخت که پس از آن هرگز تشنه نشوی.علی اکبر مانند پدر و جدش بر سپاه دشمن یورش برد.
ابوالفرج میگوید:حمید بن مسلم ازدی گفت من ایستاده بودم و مره بن منقذ کنارم قرار داشت و علی بن حسین از چپ و راست بر سپاه حمله میکرد و آنهرا پراکنده می ساخت،مره گفت:گناه عرب به گردنم،اگر این جوان گذارش به من افتاد،پدرش را به عزایش خواهم نشاند!
به او گفتم:این کار را انجام نده،همان کسانی که وی را در محاصره دارند برای این کار کافیست.
او گفت:قطعا این کار را خواهم کرد.
علی اکبر در حالیکه گروهی از سپاه را به عقب میراند،به سمت ما آمد،مره با نیزه ضربتی به قامت علی اکبر زد و علی روی زین اسب خم شد و گردن اسب را گرفت و اسب اشتباه او را به دشمن برد.آنان وی را محاصره و بدن مبارکش را قطعه قطعه کردند.
قبل از جان دادن صدا زد:سلام بر تو ای پدرم!اکنون جدم رسول خدا مرا سیراب ساخت و امشب در انتظار توست،امام حسین (ع) به سمت میدان نبرد تاخت و کار زار سختی را آغاز نمود تا به بالین پاره پاره علی اکبرش رسید و فرمود:فرزندم خدا بکشد مردم ستمگری که ترا کشتند،اینان چقدر بر خدا و هتک حرمت رسول خدا جری شده اند؟.(اینجا تنها جاییست که امام حسین نفرین میکند)
سپس اشک از چشمان امام جاری شد و فرمود:پس از تو ای عزیزم اف براین دنیا.حمید بن مسلم ازدی میگوید:گویی زنی را میبینم با فریاد یا حبیباه!یا بن اخیاه!ای عزیزم ای پسر برادرم!! از خیمه بیرون آمده است.
پرسیدم آن زن کیست؟
گفتند: او زینب دختر علی است. این زن از راه رسید و خود را بر پیکر علی اکبر انداخت.امام حسین نزد خواهر آمد دست او را گرفت وبه خیمه برد و خود بازگشت وبه جوانان بنی هاشم فرمود من دیگر توان ندارم برادرتان را به خیمه بیاورید و آنان پیکر نازنین علی اکبر را حمل کرده و مقابل خیمه اش قرار دادند.
بر گرفته از کتاب ابصارالعین فی انصارالحسین(سلحشوران طف)
تالیف:الشیخ محمدبن طاهر السماوی
مترجم:عباس جلالی
ای یاد تو مونس روانم
وز داغ تو شد خزان بهارم
ای یاد تو باغ لاله زارم
ناکام علی اکبر من
رفتی تو به عهد نوجوانی
بعد تو در این جهان فانی
آید به چه کار زندگانی
نا کام علی اکبر من
رفتی تو به سوی باغ رضوان
اما پدرت در این بیایان
ماندست غریب و زار و حیران
ناکام علی اکبر من
معنای ولایتمداری حسین بن علی (ع) این بود که نه برای ترس از دوزخ یا برای شوق به بهشت، بلکه برای محبّت ذات أقدس إله بود. حسین بن علی (ع) مانند سایر انسانهای کامل، یعنی انبیای الهی و ائمه معصومین با ویژگی خاص، در ساحت «جهاد اکبر» پیروز آمد.
کوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد.
رفت که دنبال خدا بگردد و گفت: تا کولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.
نهالی رنجور و کوچک کنار راهایستاده بود، مسافر با خندهای رو به درخت گفت: چه تلخ است کنار جادهبودن و نرفتن؛
درخت زیرلب گفت: ولی تلخ تر آن است که بروی وبیرهاورد برگردی. کاش میدانستی آنچه در جستوجوی آنی، همینجاست…
مسافر رفت و گفت: یک درخت از راه چه میداند، پاهایش در گِل است، او هیچگاه لذت جستوجو را نخواهد یافت.
و نشنید که درخت گفت: اما من جستوجو را از خود آغاز کردهام و سفرم را کسی نخواهددید؛ جز آن که باید.
مسافر رفت و کولهاش سنگین بود. هزار سال گذشت، هزار سالِ پر خم و پیچ، هزار سالِ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته بود، اما غرورش را گم کرده بود…
به ابتدای جاده رسید. جادهای که روزی از آن آغاز کرده بود. درختی هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده بود.
زیر سایهاش نشست تا لختی بیاساید.
مسافر درخت را به یاد نیاورد. اما درخت او را میشناخت.
درخت گفت: سلام مسافر، در کولهات چه داری، مرا هم میهمان کن.
مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمندهام، کولهام خالی است و هیچ چیز ندارم.
درخت گفت: چه خوب، وقتی هیچ چیز نداری، همه چیز داری.اما آن روز که میرفتی، در کولهات همه چیز داشتی، غرور کمترینش بود، جاده آن را از تو گرفت.
حالا در کولهات جا برای خدا هست و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت…
دستهای مسافر از اشراق پر شد و چشمهایش از حیرت درخشید و گفت: هزار سال رفتم وپیدا نکردم و تو نرفتهای، این همه یافتی!
درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم ، و پیمودن خود، دشوارتر از پیمودن جادههاست …
این داستان برداشتی است از فرمایش حضرت علی
“من عرف نفسه فقد عرف ربه”
آن کس که خود را شناخت به تحقیق که خدا را شناخته است…
در انتها اینکه : انسان وقتی بلند حرف میزند صدایش را میشنوند، اما هنگامی که آهسته صحبت کند به حرفش گوش میدهند. (پل رینو)
در آغاز طلوع اسلام، نجران تنها منطقه مسیحى نشین حجاز بود که به عللى از بت پرستى دست کشیده، به آئین مسیح گرویده بودند. رسول اکرم (ص) به موازات مکاتبه با سران دولتهای جهان و مراکز مذهبى، به منظور دعوت نجرانیان به اسلام نیز، نامه اى به اسقف آن شهر نوشت. نمایندگان پیامبر وارد نجران شده و نامه پیامبر (ص) را به اسقف نجران دادند، که مضمون آن چنین است:
«به نام خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب; از محمد فرستاده خدا بسوى اسقف نجران. خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش مىکنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت مىنمایم. شما را دعوت مىکنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید; و اگر دعوت مرا نپذیرفتید، باید به حکومت اسلامى مالیات و جزیه بپردازید در غیر این صورت، به شما اعلام خطر خواهم کرد.»
اسقف پس از قرائت نامه براى تصمیم گیرى؛ شورایى مرکب از شخصیتهاى بارز مذهبى و غیر مذهبى تشکیل داد. یکى از افراد طرف مشورت «شرجیل» بود که به عقل و درایت و کاردانى معروفیت داشت. وى گفت: ما مکرر از پیشوایان مذهبى خود شنیده ایم که روزى منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان اسماعیل انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست محمد، که از اولاد اسماعیل است، همان پیغمبر موعود باشد. بعد از سخنان شرجیل، شورا نظر داد که گروهى به عنوان هیئت نمایندگى نجران به مدینه برود تا از نزدیک با محمد (ص) تماس گرفته و دلایل نبوت او را مورد بررسى قرار دهد. بدین ترتیب، هیئتى مرکب از شصت نفر بسوى مدینه رهسپار شدند که در راس آنها «ابوحارثه بن علقمه» حاکم نجران و دو پیشوای مذهبی دیگر به نامهای، عبدالمسیح و ایهم قرار داشت.
به هر صورت آنها هنگام عصر بود که به شهر مدینه آمدند و با جامههاى فاخر و زربفت که به تن کرده و انگشترهاى طلا که در دست داشتند با تجملات و وضعى که تا به آن روز شهر مدینه به خود ندیده بود وارد شهر شدند،اما وقتى پیش پیغمبر اسلام رفتند و سلام کردند دیدند آن حضرت رو از ایشان گرداند و پاسخ سلامشان را نیز نداد و سخنى با آنها نگفت
ادامه مطلب ...علمای وهابی عربستان از فتوای یکی از زنان هم کیش خود به خشم آمده و او را ” الضالة المضلة “( گمراه گمراه کننده) لقب دادند.
خانمی که گفته میشود ” نادین البدیر “، نویسنده و دانشمند مصری است، که فتوا داده زنان نیز باید همانند مردان صاحب اختیار انتخاب چهار همسر باشند تا در تساوی حقوق مردان و زنان عدالت رعایت شود!
این موضوع با واکنش های متفاوت و البته مخالفت های بسیاری همراه شده است .در همین باره ” شیخ عبدالله بن سلیمان المنیع ” رئیس هیات العلماء عربستان ” نادین البدیر ” را ” الضالة المضلة ” نامیده و گفته است : مهم نیست که این خانم تبعه چه کشوری است و مهم نیست که جوابی به او داده شود زیرا سخن هجو همیشه هجو بوده و باطل همواره باطل است و امیدوارم که دستگاه قضایی حکم لازم را برای جلب و بازخواست این خانم صادر کند.
شیخ “عبدالله ” همچنین افزود : سخنان این زن من را به یاد سخنان ابولهب انداخت که وقتی یک سوره کامل قرآن در مذمت و لعن او نازل شد سخنانی را بر زبان راند که البته شایسته خود او بود.
در همین باره ” خالد فواد ” نائب رئیس حزب “الشعب” مصر نیز در واکنش به این موضوع دادخواست محاکمه ” البدیر ” را به مدعی العموم مصر ارائه داده است.
لازم به ذکر است این زن با نوشتن مقالهای در روزنامه “المصری الیوم” چاپ قاهره و انتشار آن در صفحه اول این روزنامه، اختیار داشتن ۴ همسر برای مردان را ” احتکار جنسی ” نامید و خواهان صدور فتوای جهانی برای احقاق حق زنان در این مورد شد
به گزارش خبرآنلاین به نقل از فارس، نشست تخصصی درسگفتارهایی در فلسفه دین با عنوان بررسی آراء و نظرات «آنتونی فلو» پیش از ظهر امروز در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
در ابتدای این نشست، سیدحسن حسینی، استادیار دانشگاه صنعتی شریف و مجری نشست مذکور گفت: شهرت آنتونی فلو به دلیل نیمقرن تلاش وی در اثبات الحاد و رد الهیات فلسفی است.
وی با اشاره به فوت آنتونی فلو در فروردینماه سال جاری، ابراز کرد: طبق ادعای «فلو»، او بیش از ۵۰ سال «اته ایسم» را در رد الهیات مقدس، مطرح و از آن دفاع میکرد. جالب اینکه خانواده وی کاملاً مذهبی بوده و حتی پدر او یک کشیش مسیحی بود.
حسینی در بیان ادله «فلو» برای انکار خداوند گفت: وی در خاطرات خویش نقل میکند که انکار خدا از سوی او، بیشتر به دلیل وقوع جنگهای جهانی و مصائبی که به یهودیان روا شد، باز میگردد. فلو مطرح میکند؛ اگر خدایی وجود داشت، این همه سختی و بیچارگی و ظلم در عالم روا نمیشد.
وی با اشاره به ماجرای تحول آنتونی فلو در اواخر عمر خویش ابراز کرد: وی در سال ۲۰۰۴ دچار تحول درونی شد و پس از ۵۰ سال معاندت با دین، اقرار به وجود خدا کرد. وی در کتاب There is a God دلائل خود برای پذیرش خدا را نام میبرد و روشهای الهامی و مکاشفهای را رد میکند، اما در عین حال آرزومند است که روزی، او نیز مورد خطاب خدا و الهام او قرار گیرد.
مجری نشست تخصصی «بررسی آراء و نظرات آنتونی فلو» با تأکید بر اینکه این نظریهپرداز غربی، با روش عقلانی به اثبات وجود خداوند رسیده است، گفت: فلو تمام استدلالهای پیشین خود را غیرمتقن میشمارد و حتی معروفترین کتاب خود یعنی « الهیات و خطا» را ـ که در رد اثبات خداوند است ـ کتابی «به تاریخ پیوسته» مینامد. آنتونی فلو در دوره دوم زندگی فلسفی خویش، هنگامی که دچار تحول درونی میشود، نکته شفافی درباره نفس عنوان میکند و آن را همان خصوصیتی میداند که درباره خداوند نیز بیان کرده است. بنابراین، مفهوم شفافیت نفس را ناسازگار دانسته و مفهوم روح را نیز با عنوان «جوهری غیرانسانی» نمیپذیرد.
حسینی در پایان تصریح کرد: آنچه که آنتونی فلو به آن به عنوان «بدن اثیری» یا «بدن آسمانی» استناد میکند، همان مفهومی است که پیش از اقرار به وجود خدا نیز با عنوان «شعور» از آن یاد میکرده است. بنابراین فلو به تبیین فیزیکالیستی محض در این خصوص دستزده است.
آنتونی فلو در سن ۱۵ سالگی ـ علیرغم تحصیل در مدرسه دینی ـ ملحد شد. وی در سال ۱۹۵۵ جنجالیترین کتاب خود با عنوان «الهیات و خطا» را منتشر کرد و در کتابهای بعدی خود از جمله«خدا و فلسفه»، «مقدمهای بر فلسفه غرب» و «حیوان خردمند»، حکم به عدم وجود خدا داد. فلو پس از نیم قرن الحاد، در سال ۲۰۰۴ میلادی به خداباوری رسید و به وجود خداوند اقرار کرد. این فیلسوف بریتانیایی فروردینماه امسال در سن ۸۷ سالگی درگذشت
یکى از اوصاف و ویژگى هاى خداى بزرگ، حکیم بودن است; یعنى بارى تعالى کارى را بدون هدف و مصلحت انجام نمى دهد البته هدف و انگیزه اى که در افعال افراد جامعه وجود دارد با هدف خداوند تفاوت دارد. انسان اگر هدف و انگیزه اى نداشته باشد کارى انجام نمى دهد یعنى اهداف و انگیزه ها موجب کمال فاعل مى شود و او با کارهاى خود آنچه را ندارد به دست مى آورد، اما اهداف و انگیزه هاى خداوند متعال، به خود او برنمى گردد، بلکه به سایر موجودات باز مى گردد چرا که خداوند غنى و بى نیاز مطلق است و دیگر موجودات، نیازمند او هستند. قرآن کریم در این خصوص مى فرماید: (یا ایُّها الناسُ أنتمُ الفقراءُ إِلَى اللهِ و اللهُ هُو الغنیُ الحَمید...); شما به خداوند نیازمند هستید و او از شما بى نیاز است.
ادامه مطلب ...از حضرت آیت الله مکارم شیرازی استفتائی در مورد نشان دادن چهره حضرت عباس(س) در سریال مختارنامه صورت گرفت و دفتر ایشان پاسخی مبنی بر به مصلحت نبودن این امر بر روی وب سایت حضرت آیت الله مکارم شیرازی قرار داد.
ایشان در ادامه راه حلی کلی برای نشان دادن تصاویر اهل بیت و معصومین عنوان کرد و افزود، بهترین راه آن است که چهره ایشان را به صورت مبهم و در هاله ای از نور نشان دهند تا مشکلی پیش نیاید.
کعبه در نظر شیعیان اهمیت ویژه دارد
بىتردید مکان هاى کعبه و کربلا، در میان مذاهب اسلامى داراى حرمت و مقدس است. شیعیان با پیروى از امامان معصوم براى کعبه جایگاه خاص و حرمت ویژه را قائل هستند.
براى اثبات این موضوع، مواردى را که نشانه اهمیت کعبه از دیدگاه شیعیان است؛ ذکر مىکنیم:
نشانه های اهمیت کعبه از نظر شیعهالف: قبله در بسیاری از امور، مورد توجه است:
براى اثبات اهمیت کعبه از نظر شیعیان کافى است فتاواى فقهاء را در باب نماز واجب و مستحب و مراسم احتضار، نماز و تدفین میت، و ذبح حیوانات مرور کنیم که در تمامى این موارد و موارد دیگر توجه به سوى قبله را که همان کعبه است شرط صحت و قبولى اعمال و یا مستحب مىدانند. در این مورد نظر عدهاى از فقهاء را متذکر مىشویم:
1. شیخ طوسی(ره)
شیخ طوسى یکى از استوانه هاى علمى و فقهى شیعه، شناخت قبله را براى انجام امورى که ذکر شد؛ واجب مىداند و در پایان تصریح مىکند که قبله همان کعبه است:
معرفة القبلة واجبة للتوجه إلیها فی الصلوات، واستقبالها عند الذبیحة، وعند احتضار الأموات ودفنهم. والتوجه إلیها واجب فی جمیع الصلوات فرائضها وسننها مع التمکن وعدم الاعتذار. والقبلة هی الکعبة.
شناخت قبله براى انجام نماز به سوى آن و رو به قبله قرار دادن ذبیحه و شخص محتضر و دفن اموات واجب است. مواجهه به قبله در تمام نماز هاى واجب و مستحب در صورت تمکن و نبود عذر واجب است و قبله همان کعبه است.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460هـ)، النهایةفی مجرد الفقه والفتاوى، ص 62، انتشارات قدس محمدی، قم
شیخ در مبسوط نیز همین مطالب را آورده است.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460هـ)، المبسوط ج1، ص 77
2. قاضی ابن براج(ه)
قاضى ابن براج مىنویسد:
القبلة هی الکعبة، والعلم بها واجب مع التمکن للتوجه إلیها فی فرائض الصلاة وسننها، واحتضار الموتى من الناس، وغسلهم، والصلاة علیهم، ودفنهم والذبائح.
قبله همان کعبه است. جهت رو به قبله انجام دادن نمازهاى واجب و مستحب و رو به قبله بودن مردم در حال احتضار و انجام غسل و نماز بر میت و دفن آن و ذبیحه، علم به قبله واجب است.
القاضی ابن البراج، عبد العزیز بن البراج الطرابلسی(متوفای481) المهذب، ج 1، ص 84 تحقیق: مؤسسة سید الشهداء العلمیة / إشراف: جعفر السبحانی، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم
کعبه و قبله در نظر شیعه آن چنان از اهمیت ویژه برخوردار است که گذشته از مسائل عبادى در مسایل تغذیه نیز قبله و کعبه دخالت دارد. چنانچه سخنان شیخ طوسى و ابن براج، بیانگر همین مطلب
استاد فاطمی نیا در جلسهای با ذکر چند نکته اخلاقی و عرفانی فرمود: خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهد است الان مردم خیلی دست کم گرفتهاند آبرو بردن را.
ببینید؛ خدا چند گناه را نمیبخشد:
۱- عمدا نماز نخواندن.
۲- به ناحق آدم کشتن.
۳- عقوق والدین.
۴- آبرو بردن.
این گناهان اینقدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمیشوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف میکرد: «به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه میگویی؟ میگفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!» الان در زمان ما هیئتیها، مسجدیها و مقدسها آبرو میبرند.
عزیز من اسلام میخواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضیها با زبانشان میروند جهنم.
روایت داریم که میفرماید اغلب جهنمیها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب میخورند و از دیوار مردم بالا میروند. یک مشت مومن مقدس را میآورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیأت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو میبرند.
امیرالمومنین به حارث همدانی میفرماید: اگر هر چه را که میشنوی بگویی؛ دروغگو هستی.
گناهکار چند نوع است: عدهای گناه میکنند، بعد ناراحت و پشیمان میشوند؛ سوزوگداز دارند؛ توبه میکنند و هرگز فکر نمیکنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره میشکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز میشود