مجرد ها، شعر زیر از ایرج
میرزا را بخوانید و نگید که همه لال بودند زن گرفتم شدم ای
دوست به دام زن اسیر … من گرفتم تو نگیر
چه اسیری که ز
دنیا شده ام یکسره سیر … من گرفتم تو نگیر
بود یک وقت مرا
با رفقا گردش و سیر … یاد آن روز بخیر
زن مرا کرده میان
قفس خانه اسیر … من گرفتم تو نگیر
یاد آن روز که
آزاد ز غمها بودم … تک و تنها بودم
زن و فرزند
ببستند مرا با زنجیر … من گرفتم تو نگیر
بودم آن روز من
از طایفه دّرد کشان … بودم از جمع خوشان
خوشی از دست برون
رفت و شدم لات و فقیر … من گرفتم تو نگیر
ای مجرد که بود
خوابگهت بستر گرم … بستر راحت و نرم
زن مگیر ؛ ار نه
شود خوابگهت لای حصیر … من گرفتم تو نگیر
بنده زن دارم و
محکوم به حبس ابدم … مستحق لگدم
چون در این مسئله
بود از خود مخلص تقصیر … من گرفتم تو نگیر
من از آن روز که
شوهر شده ام خر شده ام … خر همسر شده ام
می دهد یونجه به
من جای پنیر … من گرفتم تو نگیر