در هزاران مصاحبه ای که در شش قاره جهان انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که وقتی واقعاً کسی را دوست داشته باشید، سن شما و سن طرف مقابلتان دیگر چندان اهمیتی پیدا نمی کند. اما یک واقعیت هم وجود دارد و آن این است که موقعیت هایی هست که تفاوت سنی واقعاً مهم می شود…
وقتی ۱۷ سالتان باشد، اقدام به ازدواج با کسی که ۴۷ ساله است، ایده چندان جالبی به نظر نمی رسد. تجربیات زندگی یک نوجوان ۱۷ ساله تقریباً هنوز بچگانه است. اما فرد ۴۷ ساله فردی بالغ و باتجربه است و پستی و بلندی های زندگی را پشت سر گذاشته است. این تفاوت ها می تواند چالش بزرگی در رابطه ایجاد کند. پس اشتباه نکنید.
موفقیت یک ازدواج به سطح بلوغ و تجربیات دو طرف بستگی دارد. واقعیت این است که وقتی پای عشق و ازدواج به میان می آید، فاصله سنی جادویی وجود ندارد.
اما تجربه به ما می گوید که هر چه فاصله سنی دو طرف کمتر باشد، شانس ساختن عشقی ماندگار برایشان بیشتر می شود. این تفاوت سنی چه یکسال باشد، چه ۵ سال، ۱۰ سال، یا حتی بیشتر، عشق بر همه چیز غلبه می کند. مسئله این است که ببینید واقعاً عاشق هستید یا نه، نه اینکه ببینید کسی که دوستش دارید چند سالش است. عاشق بودن خیلی مهمتر از تفاوت سنی بین دو طرف است.
به یک مثال خوب اشاره می کنیم. بابک و سوزان ۴۸ و ۳۷ ساله هستند. هر دو طلاق گرفته اند. می توانیم صادقانه بگوییم که هر دو آنها ازدواج هایی واقعاً بد را تجربه کرده اند. اما فعلاً این را همین جا نگه می داریم.
خوشبختانه بابک و سوزان همدیگر را پیدا می کنند! درواقع، واقعاً عاشق هم می شوند.
وقتی گوش می دهیم که چطور عشق و محبتشان را به هم توصیف می کنند واقعاً سرحال می آییم. این دو نفر نه تنها عاشق هم هستند، بلکه فهمیده اند که مورد احترام قرار گرفتن، اعتماد کردن به هم، صادق بودن و ارزش گذاشتن بر همدیگر چه ارزشی دارد.
هم بابک و هم سوزان از ازدواج اولشان بچه دارند. هر دوی آنها واقعاً بچه هایشان را دوست دارند و می خواهند به خوبی از آنها مراقبت کنند. و در واقع، هر دوی آنها حاضر نیستند کسانی را که به فرزندانشان عشق نمی ورزند را دوست بدارند. و واقعاً خوشا به حالشان!
اول رابطه کمی درمورد اختلاف سنیشان تردید داشتند. اما دیگر اینطور نیست! الان فقط به عشقشان به هم فکر می کنند و بس! سنشان دیگر اهمیتی ندارد.
خوب، دوست دارید بدانید از سه دهه تحقیق درمورد اختلاف سنی در ازدواج چه دستگیرمان شد؟ فهمیدیم که عاشق بودن و دوست داشتن همدیگر بر همه چیز غلبه می کند. اکثر ازدواج ها وقتی تفاوت سنی بین دو طرف کمتر از ۱۰ سال است موفق تر هستند اما وقتی این اختلاف بیشتر از ۱۰ سال باشد، احتمال موفقیت ازدواج به تدریج کمتر می شود. به عبارت دیگر، واقعاً صحت دارد که اگر اختلاف سنی بین دو طرف کمتر باشد احتمال موفق بودن رابطه بیشتر است.
اما، درمورد عشق هیچ جادویی وجود ندارد. عاشق بودن خیل مهمتر از سن است. سن مسئله ای نسبی است. مهمتر از آن، سن در رابطه خیلی کمتر از عشق اهمیت دارد. عشق بی حد و مرز است. پس عاشق باشید و تا ابد با هم بمانید.
میخچهها، پینههای دردناکی هستند که روی انگشتان پاها در اثر سایش، راه رفتن زیاد و پوشیدن کفشهای نامناسب و ناراحت شکل میگیرند.
عادت رایجی بین مردم وجود دارد و آن این است که شکستن قلنج مفاصل دست که با صدایی هم همراه است،
عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی اهواز گفت:
شکستن قلنج انگشتان عادت غلطی است و موجب ساییدگی زودرس مفاصل آن میشود.
سید علی مرعشی اظهار داشت: متأسفانه عادت رایجی بین مردم وجود دارد و آن این است که شکستن قلنج مفاصل دست که با صدایی هم همراه است، کار خوبی محسوب میشود، در حالی که هر چه بیشتر این کار صورت گیرد، مفاصل انگشت خراب میشود.
وی با بیان اینکه عارضه ساییدگی زودرس مفاصل بین انگشتی مهمترین نتیجه این کار غلط است و پس از مدتی درد مفاصل را در پی خواهد داشت افزود: عادت نادرست دیگری هم بین مردم وجود دارد و آن کشیدن انگشتان برای صدادادن به ویژه انگشت شصت دست است.
این متخصص اورتوپدی تصریح کرد: اگر ۳ روز پیاپی انگشت شصت را با دست دیگر به سمت بالا بکشیم مفاصل انگشت شصت درد میگیرد که بسیاری اوقات علت آن را متوجه نمیشویم.
اگر مایلید اطلاعات بیشتری در مورد شخصیت خودتان و خصوصیاتی که باعث می
شوند دیگران شما را بیشتر دوست داشته باشند پیدا کنید به تست زیر که شامل
15 سوال است با کمال صداقت پاسخ داده و گزینه هایی که انتخاب می کنید را
یادداشت کنید تا نتیجه ای که گویای شخصیت شماست دستگیرتان شود. گرچه ممکن
است تابحال نمونه های مختلف تست های روانشناسی را محک زده باشید ولی این
تست جدیدترین تست روانشناسی است که منتشر شده و نتایج آن چندان دور از
واقعیت نخواهد بود و بقولی به امتحانش می ارزد ...
1. فرض کنید شما مشخصه صورت کسی هستید، کدام قسمت از صورت او هستید؟
الف : چین وچروک
ب : لکه
ج : خال زیبایی
د : کک ومک
ت : لبخند
2. دوست دارید چه نوع پرنده ای باشید؟
الف : شباهنگ
ب : جغد
ج : عقاب
د : فلامینگو
ت : پنگوئن
۳ نفر با هم میرن ساعت فروشی، یه ساعت میخرن ۳۰۰۰۰ تومن و نفری ۱۰۰۰۰ تومن میدن.
صاحب مغازه به شاگردش میگه قیمت ساعت ۳۰۰۰۰ تومن نبوده ۲۵۰۰۰ تومن بوده. برو ۵۰۰۰ تومن بهشون برگردون.
شاگرد مغازه از این ۵ تومن ۲ تومنشو واسه ی خودش برمیداره، و ۳ تومن دیگرو
میده به اون سه نفر، نفری ۱۰۰۰ تومن. پس با برگشت ۱۰۰۰ تومن به هر نفر،
اونها هرکدوم ۹۰۰۰ تومن دادند.
حالا سوال اینجاست اگه ۹×۳ = ۲۷ و ۲ تومنم که شاگرد مغازه برداشته ، کلا میشه ۲۹ تومن. پس ۱۰۰۰ تومن دیگه کجاست؟
فروید خود ارضایی را یک نقص فردی نـامگـذاری مـی کند (بـه این دلیل که طرف
دوم در این ارتباط وجود ندارد مگر در خیال). در حین خود ارضایی فرد اگر
مرد بـاشــد، یک زن را در ذهن خود مجسم می کند و اگر زن بـاشد یک مرد را در
ذهن خود مجسم کرده و با او وارد رابـطـه جنسی می شود. در این حال خستگی
چند برابر می شود، چرا که فرد هم از نظر جنسی از خود کار می کشد و هم از
نظر ذهنی. تصویر شریک جنسی خیالی، مانند یک لوح در ضمیر ناخودآگاه فرد حک
می شود و سبب بروز انزال های شبانه ناخواسته می شود. به این ترتیب که فرد
هر چقدر بیشتر خود ارضایی کند، میزان این انزال های شبانه افزایش می یابد.
دمای خارجی بدن انسان 98 درجه فارنهایت است و دمای درونی آن 100 درجه
فارنهایت. این دما در زمان خود ارضایی افزایش پیدا می کند. زمانیکه انزال
به واسطه خود ارضایی پدید می آید، حرکات کرم وار جذب در کیسه ی منی ایجاد
می شوند، اما به دلیل خود ارضایی، کیسه ی حاوی منی خیلی زودتر از زمان مقرر
تخلیه گردیده است. فرایند طبیعی بدین گونه است که کیسه های منی سعی می
کنند تا خود را پر کنند، اما از آنجایی که منی خیلی زودتر از بدن خارج شده،
چیزی جز هوای مرطوب از طریق آلت تناسلی مرد جذب نخواهد شد. این هوا بعداً
از طریق کیسه منی به سیستم لنفاوی انتقال داده می شود، سپس به مغز انتقال
پیدا کرده و باعث ایجاد شک دمایی شده و فضای سردی را میان ماده ی مغزی و
سلول ها ایجاد می کند و این امر واکنش نرمال ماده مغزی، سیستم عصبی و
جسمانی را مختل می سازد.
کیسه منی می بایست به جای جذب هوا، اسپرم جذب کند، اما این امر مقدور
نخواهد بود چراکه اسپرم ها قبلاً آزاد شده اند. علاوه بر این جذب هوا از
جذب مایع خیلی ساده تر است.
استیوهاروی نویسنده کتاب “مانند یک زن عمل کن، مانند یک مرد فکر کن” میگوید: قبل از اینکه ازدواجتان رسمی و جدی شود، باید پنج سوال از همسر آیندهتان بپرسید.
این پنج سوال را روزهای اول آشنایی که او را ملاقات میکنید از او بپرسید. فرقی نمیکند که او را اولین بار کجا ببینید.
استیو میگوید: نگران نباشید. اگر مردی واقعا شما را بخواهد، از جواب دادن به این سوالها طفره نمیرود و نمیترسد.
۱٫ هدف کوتاه مدت شما از ازدواج چیست؟
استیو معتقد است که این سوالی است که باید اولین باری که او را دیدید
بپرسید. این سوال بسیار اهمیت دارد. شما با این سوال متوجه میشوید که همسر
آیندهتان چه هدفی دارد. مشتاقانه به جواب او گوش دهید. مهارتهای پرسیدن
را به کار ببرید و باهوش باشید.
۲٫ هدف بلندمدتتان چیست؟
هر مردی نیاز است که یک برنامه ای داشته باشد. این هدف آقایان باید از هدف
کوتاه مدتشان متفاوت باشد. اگر با هم فرق نمیکرد، شما با مردی مواجه شده
اید که برای زندگی اش برنامه ریزی ندارد.
۳٫ دید شما نسبت به این رابطهها چیست؟
خانواده، دوستان، خدا… . استیو میگوید: سعی کنید متوجه شوید که رابطه او
با مادرش چگونه است؟ اگر رابطه خوبی با مادرش ندارد، مطمئن باشید با شما هم
رابطه خوبی نخواهد داشت. اگر شما مذهبی هستید و او اینگونه نیست، شما
نمیتوانید او را عوض کنید.
۴٫ نظرتان درمورد من چیست؟
استیو میگوید: دخترها باید خوب به جواب این سوال گوش کنند. جواب این سوال
تاثیر زیادی در شما میگذارد. او با خوشحالی میگوید: شما بی نظیرید. به
نظر من شما مستقل هستید و البته بسیار شایسته. استیو میگوید: او به گفتن
این حرفها ادامه میدهد.
۵٫ نسبت به من چه احساسی دارید؟
وقتی که جواب سوال چهارم را گرفتید، فوراً سوال پنجم را بپرسید. در بیشتر موارد، آنچه که یک مرد درمورد شما احساس میکند با آنچه که درمورد شما فکر میکند فرق دارد. مردی که درمورد شما به صورت جدی فکر میکند، جوابی برای این سوال دارد. او ممکن است با خودش بگوید: “من چه احساسی نسبت به شما دارم؟” او میگوید: من احساس میکنم که شما فقط برای من هستید. شما تنها کسی هستید که من میتوانم آرزوها و رویاهایم را با او تقسیم کنم. در این لحظه شما هم احساس میکنید یک احساس خاصی بین شما به وجود امده است اما عجله نکنید. بگذارید همه چیز روال عادی خود را دنبال کند.
وقتی برای مصاحبه اولین کارم رفتهبودم، رئیس آیندهام پرسید، "میبینم که ازدواج کردهاید، آیا تصمیم ندارید بچهدار شوید؟" بعد از اینکه آثار بهتزدگی را از صورتم پاک کردم گفتم، "اوم، نه."
این سوال واقعاً نابجا بود و قسمت تعجبآورتر آن این است که از طرف یک مرد پرسیده میشد. کاری که باید میکردم این بود که خیلی سریع خودم را از آن محل دور میکردم و حتی درصورت پذیرفته شدن آن شغل را نمیپذیرفتم. اما آن شغل به من پیشنهاد شد، من پذیرفتمش و سه سال بعد به علت سوء استفاده های رئیس شرکت کارم را ترک کردم.
قانون 1: نحوه رفتار رئیس در اولین جلسه دیدار همان رفتاری خواهد بود که در طول مدت کاری با شما خواهد داشت. اولین تماس تلفنی، مصاحبه تان، نحوه پیشنهاد کار و مذاکراتی که قبل از شروع کار می کنید...
رئیسم طوری با من رفتار میکردم که فکر کنم محرم اسرارش هستم. او کار رویاییام را به من داد و اعتمادم را جلب کرد. طوریکه فکر میکردم همه زیردستم هستند. دو سال تمام مدام در تلاش و تکاپو بودم.
اما دوامی نداشت. رئیس خبیث، سوءاستفادهگری خون آشام است. مدام تعریف و تمجیدتان میکند و پیشنهادهای دوستی برایتان میفرستد. اول یکی و یکدانهاش هستید، بالاتر از همه قرارتان میدهد و بعد سینهتان را میدرد و قلبتان را درحالیکه هنوز میتپد جلوی چشمتان میگیرد.
قانون 2: فاصله ایمنیتان را با او حفظ کنید. هیچوقت نمیتوانید با رئیستان دوست باشید.
سال سوم بود که کارم سختتر شده بود. رئیس من را برای جلسات به اصطلاح فیدبک کار به دفتر خودش میخواند تا بیشتر و بیشتر تحقیرم کند. اما چطور اعتبارم را از دست دادم؟ نه تقصیر من نبود. من همان کارمند پرکار و پرتلاش سابق بودم، این رفتار رئیسم بود که با من تغییر کردهبود.
قانون 3: نه کاملاً خوبید، نه کاملاً بد.
همه همکارانم از من متنفر بودند. ولی چون یکیویکدانه رئیس بودم فرقی برایم نمیکرد. اما وقتی همه چیز برعکس شد دیگر نمیتوانستم تنها بمانم و شروع به حرف زدن و برقراری ارتباط با بقیه کارمندها کردم. البته آنها با گذشت فراوان من را بخشیدند و داستانهای وحشتناک خودشان درمورد سوءاستفادههای رئیس را برایم تعریف کردند. این داستانها واقعاً چشمهایم را باز کرد!
قانون 4: در ارتباط با همکارانتان سیاست داشته باشید.
لازم نیست حتماً همکاران شما، دوستتان شوند اما باید بتوانید همانطور که خواهرها و برادرها درمورد والدینشان با هم بحث میکنند، درمورد رئیس با آنها حرف بزنید.
وقتی فهمیدم این من نبودم بلکه جو ناسالم آن شرکت بوده که به رئیس اجازه داده سوءاستفادهگر باشد، باید تصمیمی میگرفتم. زمانی با حقیقت روبهرو شدم که فهمیدم به شخصی تبدیل شدهام که نه می شناختمش و نه دوستش داشتم. فردی افسرده، فرمانبردار، و ترسو، این آدم چه کسی بود؟ دوست داشتم روحیه قدیمیم را دوباره به دست بیاورم و تنها راه پیشروی این بود که آن کار را ترک کنم. به خاطر همین از آن بیرون آمدم. شاید ساده به نظر برسد اما اینطور نبود. ماهها طول کشید تا کاری پیدا کنم که بتوان گفت با بیرون آمدن از کار قبلی حداقل قدمی روبه جلو برداشتهام نه یک پسرفت وحشتناک.
قانون 5: یاد بگیرید خودتان را با کسی که هستید تعریف کنید نه کاری که میکنید.
یا بهتر بگویم، یادتان نرود که زندگی هم دارید. خیلی از ما فکر میکنیم که همه چیزمان کارمان است. اولین مسئله ای که بعد از آشنا شدن با یک نفر از او میپرسیم کارش است. خیلیها را میشناسم که از ترس اینکه نمیدانستند بدون کار چه خواهند بود، تا سنین خیلی بالا در کارشان ماندهاند و پیر شدهاند. دوستان و خانوادهمان به ما کمک میکنند یادمان بیاید صاحب خانواده هستیم، مربی هستیم، خواننده هستیم، همسر هستیم، مسافرت میکنیم، ماجراجویی و خیلی چیزهای دیگر. برای این نقشها مهم نیست که کارمان چه باشد.
قانون 6: همیشه یادتان باشد که حق انتخاب دارید؛ ترک کار یکی از این انتخابهاست.
اگر اینطور فکر نکنید، افسرده خواهید شد، دیگر فقط سایهای سوخته از خودتان خواهید بود نه چیزی دیگر. پیش یک روانشناس یا مشاور بروید تا به شما کمک کند دیدگاههای قبلی خود را به دست آورید.
فکر نمیکنم کسی باشد که یکی از این رئیسهای خبیث به پستش نخورده باشد. صدمات کار با رئیس خبیث بسیار جدی است. برای من واقعاً یک سال طول کشید تا وقتی رئیس جدیدم برای کنفرانس من را به اتاقش صدا میکرد به خودم نلرزم.
قانون 7: خوب زندگی کردن بهترین انتقام است.
مطلع کردن رئیس خبیث از اینکه میخواهم از کار بیرون بیایم به همان اندازه که فکر میکردم وحشتناک بود. او به من برچسب ناسپاسی و قدرنشناسی زد. به من گفت عملکرد پراشکال و ضعیفم هر جای دیگری که برای کار بروم مانع پیشرفتم خواهد شد. تنها چیزی که من را بعد از ضربههای او آرام نگه میداشت این بود که کار جدیدم در یک موسسه بسیار معتبر است که خیلی خیلی بالاتر از او و شرکتش بود. البته لازم نبود از اینکه حقوقم بیشتر نخواهد بود اطلاعی پیدا کند.
در بین ما افرادی وجود دارند که مجردند و ترجیح میدهند هر چه زودتر تشکیل خانواده بدهند…
اما در این بین هستند اشخاصی که ترجیح میدهند همچنان مجرد بمانند و یا دیر تر ازدواج کنند. باید اشاره داشت در بیشتر افرادی که تشکیل خانواده میدهند میل به ازدواج احساس میشود، یعنی زمانی که این احساس در آنها به وجود آمد تشکیل خانواده میدهند… حال شاید شما بپرسید، این نیاز را چگونه باید در وجود خودمان بشناسیم تا ازدواج کنیم… آیا اصلاً چنین احساسی در ما به وجود میآید یا نه؟ تست های زیر را پاسخ دهید تا متوجه شوید که در وجودتان چنین میلی دارید یا خیر؟
۱ ) آیا زمانی که مادر و پدری را به همراه فرزند کوچکشان میبینید، غبطه میخورید؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۲ ) آیا زمانی که یک زوج جوان را در حال خنده میبینید، افسوس میخورید؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۳-آیا همچون گذشته از اوقات تنهایی تان لذت میبرید؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۴ ) زمانی که در جمع دوستان متاهل هستید،به خود میگویید که ای کاش من هم متاهل بودم؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۵ ) آیا شده که تا به حال حضور شخصی از جنس مخالف، شما را دگرگون کند؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۶ ) آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که تنهایی دیگر بس است؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۷ ) آیا تا کنون برایتان پیش آمده که شادی تان را بخواهید به کسی از جنس مخالف، انتقال دهید؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۸ ) آیا شما موسیقی های آرام گوش میدهید؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۹ ) آیا شده زمانی که پشت ویترین یک فروشگاه هستید، احساستان به شما بگوید برای کسی هدیه ای بخرید؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۱۰ ) آیا رنگ زندگی برای شما تغییر کرده است؟ امیدواریم که حضور شخصی زندگی تان را دگرگون کند.
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۱۱ ) آیا شده در چند ماه اخیر، لبخند فردی، امید را در دلتان زنده کند و نگاه شما به زندگی تغییر کند؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۱۲ ) زمانی که پدر مادرتان میگویند، دیگر زمان ازدواج فرا رسیده است، اخم نمیکنید؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۱۳ ) آیا به تازگی در خیالتان مراسم خواستگاری را مرور میکنید؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
۱۴ ) آیا اخیرا برایتان پیش آمده عاشق کسی شده باشید، اما حجب و حیا اجازه ندهد، آن را با او در میان بگذارید؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات
نتیجه:
اگر از ۱۴ پرسش بالا به ده گزینه پاسخ بلی داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج در وجودتان احساس شده است.
اگر به ده گزینه پاسخ خیر داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج هنوز در وجودتان احساس نشده است .
اگر به هفت گزینه پاسخ گاهی اوقات داده اید به این معنی است که
هنوز سر در گم هستید و نمیدانید که باید ازدواج کنید یا نه، همچنان مجرد
بمانید.
لکنت زبان، یک پدیده پیچیده روانی – حرکتی است که بهطور موقت یا دائم در ادا و تلفظ کلمات و سیلابها به وجود میآید که به علت انقباض غیرعادی عضلانی، کلمه درست تلفظ نمیشود.
این اختلال در میان پسران، بیش از دختران شایع است به گونهای که در بررسیها و تحقیقات مختلف، نسبتی در حدود 70% برای پسران و 30% برای دختران به دست آمده است.
یکی از موضوعاتی که خانوادهها را بسیار نگران میکند لکنت زبان کودکانشان است. لکنت زبان عبارت است از تکرار و طولانی شدن اصوات و کلمات که باعث کاهش روانی کلام میشود و معمولا همراه با وقفهها و سکوتهای مکرر است.
میزان شیوع لکنت در جمعیت کلی حدود یک درصد است؛ اما میزان بروز آن را نزدیک به 3 درصد تخمین زدهاند. لکنت زبان، از مهمترین و متداولترین انواع اختلالات تکلمی است و در سه مرحله سنی امکان بروز دارد:
الف. 2 تا 4 سالگی: یعنی سن آغاز سخن گفتن، که به علت رشد سریع فرهنگ لغات، کودک دچار لکنت میشود.
ب. 6 تا 7 سالگی: یعنی زمان آغاز مدرسه، که به لحاظ ویژگیهای عاطفی و سازگاریهای اجتماعی خاص این مرحله از زندگی کودک و مواجه شدن وی با اولین تجربه رسمی اجتماعی، ایجاد میشود. این دوره زمان مناسبی برای بروز این اختلال است.
پ. دوران بلوغ: به علت تغییرات هورمونی، روانی و اجتماعی، زمینه مناسبی برای بروز یا تشدید لکنت زبان است.
ادامه مطلب ...اگر حتی یکی از اعضای خانواده هم دچار وسواس باشد یا بقیه تحت تاثیر او در فشار هستند یا این که او تحت انتقادهای بقیه آزار میبیند.
در
واقع وسواس از اختلالات اضطرابی است که شکلهای مختلفی هم دارد. این
بیماری پیچیده و آزاردهنده است و شخص را مجبور میکند تا رفتاری برخلاف
میل و اراده انجام دهد و با آن که میداند افکار و رفتارش بیهوده است ولی
خود را در رهایی از آن ناتوان میبیند. وسواس گاهی از دوران کودکی شروع
میشود، ولی نمونههای آن را در تمام گروههای سنی میتوان مشاهده کرد.
انواع
وسواس شامل وسواس فکری و وسواس عملی است. در وسواس فکری افکار و تصاویر
ذهنی که خارج از کنترل هستند و فرد را تحت تاثیر قرار میدهند، موجب
ناراحتی او میشوند. وسواس عملی نیز شامل اعمالی اجباری هستند که بیمار
بارها و برطبق نظم خاصی برای از بین بردن افکار وسواسی خود انجام میدهد.
این کارها جنبه منطقی ندارند و کاملا بیهوده به نظر میرسند.
علائم
مشخص و عمومی وسواس شامل ترس، اجبار و لزوم، احساس ناتوانی، دقت و نظم
افراطی، پرخاشگری، وارسی کردن، تکرار و رفتار خرافاتی است. برای مثال فرد
وسواسی همواره میترسد که دچار حادثه ناگوار شود. مثلا میگوید اگر از
خیابان عبور کنم، تصادف خواهم کرد. همچنین فرد در خود احساس الزام به انجام
عملی دارد و ناچار است اعمال و رفتاری را به صورت اجباری انجام دهد؛ به
طوری که با وجود آگاهی از بیماریاش خود را مجبور به انجام رفتارهای تکراری
میداند.
بیمار در مواجهه با مشکلات، احساس ناتوانی و درماندگی
میکند و قادر به کنترل آن نیست. افراد وسواسی در تکرار رفتارهای
وسواسگونه دقیقاً از نظم و ترتیب خاصی پیروی میکنند که موجب آزار اعضای
خانواده میشود. این بیماران گاهی برای انجام رفتارهای وسواسی دست به
کارهایی میزنند که با پرخاشگری و عصبانیت و حتی خودآزاری همراه است.بعلاوه
شخص وسواسی وقتی کاری میکند از انجام آن اطمینان ندارد. فرد عملی را
بارها انجام میدهد، مثلا دست خود را بارها و بارها میشوید تا شاید آرام
بگیرد.
جالب است بدانید که ابتلا به وسواس تا حدود 50 درصد زمینه
ژنتیکی دارد و حدود 2 تا 3 درصد مردم جهان به این بیماری مبتلا هستند. به
گفته پزشکان،وسواس را در اقوام درجه یک و دو میتوان یافت. علاوه بر این،
نسبت جنسیتی در مبتلا شدن به وسواس در زن و مرد تقریبا برابر است.
علت وسواس
شکلگیری
وسواس ریشه در عوامل مختلفی دارد، میتواند مربوط به حوزه بیولوژیک یا
زیستشناختی باشد که معمولا توسط ژنها از والدین منتقل میشود.
مسائل
روانشناختی و اتفاقات روانی مانند مشکلات خانوادگی و همچنین حوزه مسائل
اجتماعی که شامل اتفاقات اجتماعی تاثیرگذار بر فرد است نیز میتوانند از
عوامل ابتلا به این بیماری محسوب شوند.
دکتر امید رضایی، متخصص
اعصاب و روان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی با بیان این
که وسواس یکی از بیماریهای اعصاب و روان است که تا مدتها توسط خود فرد و
خانواده وی تحمل شده و در نهایت برای درمان به پزشک مراجعه میشود،
میگوید: حدود نیمی از افراد مبتلا ابتدا به پزشکانی غیر از روانپزشک
مراجعه کرده و سپس به مراکز روانپزشکی ارجاع داده میشوند.
دکتر
رضایی، شستشوی مکرر، چک کردن و تردید داشتن را از علائم وسواس میداند و به
ایسنا میگوید: در وسواس ذهنی، یک فکر مزاحم در ذهن فرد مبتلا شکل گرفته و
به دنبال آن فرد به طور مکرر به انجام اعمالی در این زمینه اقدام کرده تا
آنجا که آن فکر مزاحم به یک رفتار تکراری و ناراحتکننده تبدیل میشود. به
عنوان مثال فرد در ذهن خود میپندارد که اتفاق ناگواری در پیش است؛ پس از
گذشت مدتی به این نتیجه میرسد که انجام رفتاری منجر به کاهش این ناراحتی و
رفع خطر میشود؛ در این مرحله وسواس رفتاری به دنبال وسواس ذهنی شکل
میگیرد که گاهی ممکن است فرد با رغبت به انجام آن اقدام کند؛ این در حالی
است که بسیاری از مواقع به انجام آن تمایل ندارد، اما اختلال وسواس وی را
ملزم به انجام آن عمل میکند.
او با بیان این که وسواس ممکن است
ریشه در اتفاقات خانوادگی داشته باشد، اظهار میکند: خانواده هم میتواند
باعث ایجاد وسواس شده و هم میتواند از آن تاثیر گرفته، متشنج شده و به
اختلال عملکرد دچار شود. بنابراین برای درمان وسواس و رفع آسیبهای ناشی از
آن باید علت ایجادکننده آن از بین برود.