استیوهاروی نویسنده کتاب “مانند یک زن عمل کن، مانند یک مرد فکر کن” میگوید: قبل از اینکه ازدواجتان رسمی و جدی شود، باید پنج سوال از همسر آیندهتان بپرسید.
این پنج سوال را روزهای اول آشنایی که او را ملاقات میکنید از او بپرسید. فرقی نمیکند که او را اولین بار کجا ببینید.
استیو میگوید: نگران نباشید. اگر مردی واقعا شما را بخواهد، از جواب دادن به این سوالها طفره نمیرود و نمیترسد.
۱٫ هدف کوتاه مدت شما از ازدواج چیست؟
استیو معتقد است که این سوالی است که باید اولین باری که او را دیدید
بپرسید. این سوال بسیار اهمیت دارد. شما با این سوال متوجه میشوید که همسر
آیندهتان چه هدفی دارد. مشتاقانه به جواب او گوش دهید. مهارتهای پرسیدن
را به کار ببرید و باهوش باشید.
۲٫ هدف بلندمدتتان چیست؟
هر مردی نیاز است که یک برنامه ای داشته باشد. این هدف آقایان باید از هدف
کوتاه مدتشان متفاوت باشد. اگر با هم فرق نمیکرد، شما با مردی مواجه شده
اید که برای زندگی اش برنامه ریزی ندارد.
۳٫ دید شما نسبت به این رابطهها چیست؟
خانواده، دوستان، خدا… . استیو میگوید: سعی کنید متوجه شوید که رابطه او
با مادرش چگونه است؟ اگر رابطه خوبی با مادرش ندارد، مطمئن باشید با شما هم
رابطه خوبی نخواهد داشت. اگر شما مذهبی هستید و او اینگونه نیست، شما
نمیتوانید او را عوض کنید.
۴٫ نظرتان درمورد من چیست؟
استیو میگوید: دخترها باید خوب به جواب این سوال گوش کنند. جواب این سوال
تاثیر زیادی در شما میگذارد. او با خوشحالی میگوید: شما بی نظیرید. به
نظر من شما مستقل هستید و البته بسیار شایسته. استیو میگوید: او به گفتن
این حرفها ادامه میدهد.
۵٫ نسبت به من چه احساسی دارید؟
وقتی که جواب سوال چهارم را گرفتید، فوراً سوال پنجم را بپرسید. در بیشتر موارد، آنچه که یک مرد درمورد شما احساس میکند با آنچه که درمورد شما فکر میکند فرق دارد. مردی که درمورد شما به صورت جدی فکر میکند، جوابی برای این سوال دارد. او ممکن است با خودش بگوید: “من چه احساسی نسبت به شما دارم؟” او میگوید: من احساس میکنم که شما فقط برای من هستید. شما تنها کسی هستید که من میتوانم آرزوها و رویاهایم را با او تقسیم کنم. در این لحظه شما هم احساس میکنید یک احساس خاصی بین شما به وجود امده است اما عجله نکنید. بگذارید همه چیز روال عادی خود را دنبال کند.
Username: EAV-39032826
Password: 3dp6cbtvea
Username: EAV-39033758
Password: dh26e6cp6x
Username: EAV-39033761
Password: xd878smmv8
Username: EAV-39033768
Password: 48evjxumr2
Username: EAV-39033774
Password: 7xu377heaj
Username: EAV-39035099
Password: fmn4j73hsf
به
گزارش آتی نیوز به نقل از ایسنا، در پی تحقیقات میدانی و بررسی اطلاعات
بدست آمده درباره فعالیتهای مجرمانه افراد سابقهدار مشخص شد که گروهی از
سارقان سابقهدار و حرفهای از جمله افراد شرور در منطقه شرق تهران، با
تشکیل گروهی اقدام به ارتکاب جرایم خشن از جمله کیف قاپی و زورگیری از
افراد مراجعهکننده به مراکز اقتصادی بویژه بانکها، مراکز تجاری و...
میکنند.
با توجه به اطلاعات بدست آمده، تیم ویژهای در پلیس آگاهی تهران بزرگ تشکیل شد و رسیدگی به این پرونده در دستور کار پلیس قرار گرفت.
سرانجام پس از گذشت بیش از دو ماه اقدامات پلیسی، سرکرده گروه به هویت
«عباس ـ ر» 42 ساله، اهل و ساکن در منطقه مسعودیه که از یکی از مجرمان
سابقهدار و شرور بود، مورد شناسایی قرار گرفت.
برابر اطلاعات موجود «عباس ـ ر» از جمله مجرمان شرور منطقه افسریه تهران
است که به همراه دو برادر خود به اسامی «حسین» 39 ساله و« ابراهیم» 31 ساله
بارها اقدام به شرارت و قدرتنمایی با سلاح سرد در منطقه کرده که در این
رابطه نیز به همراه برادرانش دستگیر شده بود.
شناسایی مخفیگاه «عباس» و برادرانش در دستور کار قرار گرفت و پس از چند
هفته کار پلیسی اعضای دیگر گروه به اسامی «داوود ـ ق» 35 ساله، «حسین ـ ش»
27 ساله، «رحیم ـ م» 42 ساله، «علی ـ الف» 37 ساله و دو برادر به اسامی
«احمد ـ م » 48ساله و «علی ـ م» 46 ساله که از مجرمان سابقهدار هستند که
به دلیل ارتکاب جرایمی همچون زورگیری، خرید و فروش موادمخدر، سرقت،
کیفقاپی، شرکت در آتشسوزی عمدی، قدرتنمایی در انظار عمومی، رابطه
نامشروع و تهدید با همچنین همزمان با اقدامات پلیسی کارآگاهان پلیس آگاهی
مأموران کلانتری 128 در حین گشتزنی در خیابان دماوند در ساعت 13 بیستم
بهمنماه امسال به سه سرنشین دو موتورسیکلت مشکوک شدند و با مراقبتهای
نامحسوس مأموران مشخص شد که سرنشینان موتورسیکلت اقدام به ترددهای مشکوک به
شعبه بانکی دارند این درحالی بود که مظنونان به محض اطلاع از حضور مأموران
با بی توجهی به دستور ایست پلیس و با دو دستگاه موتورسیکلت اقدام به فرار
کردند.
همچنین با واکنش سریع مأموران و شلیک چندین تیر هوایی ، هر سه متهم دستگیر و
در بازرسی از آنها یک قبضه قمه و یک افشانه اشک آور کشف شد.
با تشکیل پرونده مقدماتی سه متهم به پایگاه ششم پلیس آگاهی منتقل شدند که
کارآگاهان متهمان به اسامی «حسین ـ ر»، «ابراهیم ـ ر» و«داوود ـ ق» را مورد
شناسایی قرار دادند و موضوع به معاونت مبارزه با سرقت های خاص پلیس آگاهی
تهران بزرگ اعلام شد .
با توجه به دستگیری سه عضو گروه و احتمال متواری شدن همدستان آنها، عملیات
دستگیری به مرحله اجرا گذاشته شد و با تشکیل 6 تیم عملیات ویژه در پلیس
آگاهی تهران بزرگ و در 6 عملیات همزمان در 6 نقطه از قبل شناسایی شده در
مناطق خیابان نبرد ، قیاسی ، میدان شوش ، تهرانپارس و فدائیان اسلام در
ساعت پنج بامداد 21 بهمن ماه امسال اعضای دیگر این باند به اسامی «حسین ـ
ش»، «احمد ـ م»، «علی ـ م»، «رحیم ـ م» ، «علی ـ الف» به همراه «عباس ـ ر»
که سرکرده گروه بود دستگیر و به اداره پنجم پلیس آگاهی تهران بزرگ منتقل
شدند .
در ادامه تحقیقات مشخص شد که متهمان از سه شیوه در ارتکاب سرقت ها استفاده
می کنند که براساس آن در صورت پیاده بودن مالباختگان و قرار داشتن اموال و
وجوه نقد همراه آنها در داخل کیف همراه و تردد در خیابان های اصلی ، متهمان
با استفاده از چند دستگاه موتورسیکلت به آنها نزدیک شده و در یک فرصت
مناسب اقدام به قاپیدن کیف آنها کرده و از محل متواری می شدند.
در صورت پیادهبودن مالباختگان و قرار داشتن وجوه نقد در داخل لباس افراد،
متهمان پس از شناسایی سوژههای مورد نظر این افراد را تعقیب و در یک فرصت
مناسب و عمدتا در خیابانها و کوچههای خلوت اقدام به سرقت وجوه نقد به
شیوه خفهکنی میکردند که در این شیوه از سرقتها، قویترین عضو گروه از
پشت اقدام به خفهکردن افراد کرده و دیگر نفرات گروه نیز با پاره کردن لباس
افراد وجوه نقد را سرقت کرده و در حالی که مالباختگان به علت فشار وارده
به ناحیه گردن و تنگی نفس ناشی از آن دچار حالت بیهوشی شده بودند، با
موتورسیکلت از محل متواری میشدند.
شیوه دیگر نیز این گونه بود که درمواردی که مالباختگان راننده خودرو بودند،
با ایجاد تصادف صوری یا پنچری لاستیک موجبات توقف خودرو را ایجاد و در یک
موقعیت مناسب ضمن درگیری با مالباختگان اقدام به سرقت وجوه نقد و متواری
شدن از محل میکردند.
در بررسی پرونده مشخص شد که سرقتها در نقاط مختلف تهران انجام شده بود که
با تحقیقات از متهمان و اطلاعات بدست آمده از سیستم جامع پلیس درباره
شناسایی سرقتهای مشابه مشخص شد که متهمان با انتقال موتورسیکلتها به سایر
استانها و شهرستانهای کشور اقدام به سرقتهای مشابه کردهاند که تاکنون
برخی از استانها و شهرستانهای محل ارتکاب سرقتها بویژه در استانهای
شمالی کشور، مشهد و تبریز مورد شناسایی قرار گرفتهاند.
سرهنگ عباسعلی محمدیان ، رییس پلیس آگاهی تهران بزرگ با اعلام این خبر گفت:
در شرایطی که متهمان پس از دستگیری، با توجه به سوابق متعدد و حرفهای
بودن در ارتکاب جرایم مختلف، تلاش داشتند تا خود را در بیگناه معرفی کنند
اما با ادله و اسناد ارائه شده از سوی کارآگاهان بویژه تصاویر بدست آمده از
شعبات بانکی و برخی مراکز تجاری، همگی لب به اعتراف گشوده و به مشارکت و
همدستی با یکدیگر در ارتکاب جرایم خود بویژه به شیوههای خشن اعتراف کردند.
رییس پلیس آگاهی پیتخت ادامه داد: با توجه به شیوه و شگرد متهمان در ارتکاب
سرقتها و تعدد جرایم، دستور انتشار بدون پوشش چهره تمامی اعضای این گروه
از سارقان خشن صادر شده است.
سرهنگ محمدیان از کلیه مالباختگانی که موفق به شناسایی متهمان شدهاند
خواست تا برای طرح و پیگیری شکایات خود به شعبه دوم دادیاری دادسرای امور
جنایی تهران یا اداره پنجم مبارزه با سرقتهای به عنف پلیس آگاهی تهران
بزرگ واقع در خیابان وحدت اسلامی مراجعه کنند.
ایران :
وزیر بازرگانی از اجرای مرحله نخست طرح "میزان" خبر داد: تسهیلات خرید اعتباری برای 4 میلیون کارمند
با حضور وزرای کار و اقتصاد؛ ثبت نام سهام عدالت کارگران آغاز شد
رئیس کل بانک مرکزی: اجازه نمیدهیم طلا از قیمت جهانی بالاتر رود
تفاهم:
شوخی بزرگ سال: عیدی "یارانه نقدی" تکذیب شد
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: سامانه جامع اطلاعات و آثار خبرنگاران راهاندازی میشود
نایب رئیس کمیسیون تلفیق بودجه: تصویب 2 دوازدهمی بودجه 90 قطعی شد
جام جم :
امروز در تهران آغاز می شود؛ اجلاس خبرساز خبرگان
امحای 42 تن کراک در بیابانهای کهریزک
در جشنواره پروین اعتصامی، 22 بانوی شاعر، نویسنده و مترجم تقدیر شدند
جوان:
وزیر بازرگانی خبر داد: صدور کارت خرید 5/1 میلیونی برای کارمندان دولت
رئیس کل بانک مرکزی: لازم باشد چند صد تن طلا وارد بازار میکنیم
سردار کمالی: 20 باند جعل کارت سربازی در سال 89 دستگیر شدند
حمایت:
لغو ممنوعیت واردات 323 قلم کالای کشاورزی
پلمب هزار شرکت هرمی
با حضور رئیس جمهور صورت گرفت؛ افتتاح پروژههای بزرگ صنعتی در فارس
دنیای اقتصاد:
فردا: همیشه می گفتند منش؛ تواضع مسئولیت پذیری؛ صداقت و همدلی درمیان
ایرانیان است و بس. آری اینجا ایران است و مردم ما یکبار دیگر نشان دادند
که این جمله ها تعبیر دارد؛ آنها از پس دیوارهای بدمنظر این شهر بی قواره؛
چشمانشان را به جای خلوتی در دورترین کوجه وامانده منظومه بد اقبال شمسی
دوختند و نشان دادند که بهانه مهربانی راه نمی شناسد.
آنها یکبار
دیگر نشان دادند این همدلی نیاز به دانش دانشگاهی یا سواد خاص ندارد.صد
البته آنهایی هم که از خاک پاک ایران زمین دورند هم بسان سرسبزی زادگاهشان
کلمه نه را نمی شناختند و ما را شرمنده خود کردند.
از روز گذشته و
با انتشار مطلب تمرین فرشته بودن در زیر پوست شهر درهای رحمت ایزدی باز شد و
باران مهر خداوندی در دل انسان ها باریدن گرفت, تلفن ها زنگ زد و ایمیلمان
پر از پیام های مهر انگیز شد. این پیام ها داخل و خارج را در نوردید و همه
به نوعی خواستار کمک شدند.
وقتی برای مصاحبه اولین کارم رفتهبودم، رئیس آیندهام پرسید، "میبینم که ازدواج کردهاید، آیا تصمیم ندارید بچهدار شوید؟" بعد از اینکه آثار بهتزدگی را از صورتم پاک کردم گفتم، "اوم، نه."
این سوال واقعاً نابجا بود و قسمت تعجبآورتر آن این است که از طرف یک مرد پرسیده میشد. کاری که باید میکردم این بود که خیلی سریع خودم را از آن محل دور میکردم و حتی درصورت پذیرفته شدن آن شغل را نمیپذیرفتم. اما آن شغل به من پیشنهاد شد، من پذیرفتمش و سه سال بعد به علت سوء استفاده های رئیس شرکت کارم را ترک کردم.
قانون 1: نحوه رفتار رئیس در اولین جلسه دیدار همان رفتاری خواهد بود که در طول مدت کاری با شما خواهد داشت. اولین تماس تلفنی، مصاحبه تان، نحوه پیشنهاد کار و مذاکراتی که قبل از شروع کار می کنید...
رئیسم طوری با من رفتار میکردم که فکر کنم محرم اسرارش هستم. او کار رویاییام را به من داد و اعتمادم را جلب کرد. طوریکه فکر میکردم همه زیردستم هستند. دو سال تمام مدام در تلاش و تکاپو بودم.
اما دوامی نداشت. رئیس خبیث، سوءاستفادهگری خون آشام است. مدام تعریف و تمجیدتان میکند و پیشنهادهای دوستی برایتان میفرستد. اول یکی و یکدانهاش هستید، بالاتر از همه قرارتان میدهد و بعد سینهتان را میدرد و قلبتان را درحالیکه هنوز میتپد جلوی چشمتان میگیرد.
قانون 2: فاصله ایمنیتان را با او حفظ کنید. هیچوقت نمیتوانید با رئیستان دوست باشید.
سال سوم بود که کارم سختتر شده بود. رئیس من را برای جلسات به اصطلاح فیدبک کار به دفتر خودش میخواند تا بیشتر و بیشتر تحقیرم کند. اما چطور اعتبارم را از دست دادم؟ نه تقصیر من نبود. من همان کارمند پرکار و پرتلاش سابق بودم، این رفتار رئیسم بود که با من تغییر کردهبود.
قانون 3: نه کاملاً خوبید، نه کاملاً بد.
همه همکارانم از من متنفر بودند. ولی چون یکیویکدانه رئیس بودم فرقی برایم نمیکرد. اما وقتی همه چیز برعکس شد دیگر نمیتوانستم تنها بمانم و شروع به حرف زدن و برقراری ارتباط با بقیه کارمندها کردم. البته آنها با گذشت فراوان من را بخشیدند و داستانهای وحشتناک خودشان درمورد سوءاستفادههای رئیس را برایم تعریف کردند. این داستانها واقعاً چشمهایم را باز کرد!
قانون 4: در ارتباط با همکارانتان سیاست داشته باشید.
لازم نیست حتماً همکاران شما، دوستتان شوند اما باید بتوانید همانطور که خواهرها و برادرها درمورد والدینشان با هم بحث میکنند، درمورد رئیس با آنها حرف بزنید.
وقتی فهمیدم این من نبودم بلکه جو ناسالم آن شرکت بوده که به رئیس اجازه داده سوءاستفادهگر باشد، باید تصمیمی میگرفتم. زمانی با حقیقت روبهرو شدم که فهمیدم به شخصی تبدیل شدهام که نه می شناختمش و نه دوستش داشتم. فردی افسرده، فرمانبردار، و ترسو، این آدم چه کسی بود؟ دوست داشتم روحیه قدیمیم را دوباره به دست بیاورم و تنها راه پیشروی این بود که آن کار را ترک کنم. به خاطر همین از آن بیرون آمدم. شاید ساده به نظر برسد اما اینطور نبود. ماهها طول کشید تا کاری پیدا کنم که بتوان گفت با بیرون آمدن از کار قبلی حداقل قدمی روبه جلو برداشتهام نه یک پسرفت وحشتناک.
قانون 5: یاد بگیرید خودتان را با کسی که هستید تعریف کنید نه کاری که میکنید.
یا بهتر بگویم، یادتان نرود که زندگی هم دارید. خیلی از ما فکر میکنیم که همه چیزمان کارمان است. اولین مسئله ای که بعد از آشنا شدن با یک نفر از او میپرسیم کارش است. خیلیها را میشناسم که از ترس اینکه نمیدانستند بدون کار چه خواهند بود، تا سنین خیلی بالا در کارشان ماندهاند و پیر شدهاند. دوستان و خانوادهمان به ما کمک میکنند یادمان بیاید صاحب خانواده هستیم، مربی هستیم، خواننده هستیم، همسر هستیم، مسافرت میکنیم، ماجراجویی و خیلی چیزهای دیگر. برای این نقشها مهم نیست که کارمان چه باشد.
قانون 6: همیشه یادتان باشد که حق انتخاب دارید؛ ترک کار یکی از این انتخابهاست.
اگر اینطور فکر نکنید، افسرده خواهید شد، دیگر فقط سایهای سوخته از خودتان خواهید بود نه چیزی دیگر. پیش یک روانشناس یا مشاور بروید تا به شما کمک کند دیدگاههای قبلی خود را به دست آورید.
فکر نمیکنم کسی باشد که یکی از این رئیسهای خبیث به پستش نخورده باشد. صدمات کار با رئیس خبیث بسیار جدی است. برای من واقعاً یک سال طول کشید تا وقتی رئیس جدیدم برای کنفرانس من را به اتاقش صدا میکرد به خودم نلرزم.
قانون 7: خوب زندگی کردن بهترین انتقام است.
مطلع کردن رئیس خبیث از اینکه میخواهم از کار بیرون بیایم به همان اندازه که فکر میکردم وحشتناک بود. او به من برچسب ناسپاسی و قدرنشناسی زد. به من گفت عملکرد پراشکال و ضعیفم هر جای دیگری که برای کار بروم مانع پیشرفتم خواهد شد. تنها چیزی که من را بعد از ضربههای او آرام نگه میداشت این بود که کار جدیدم در یک موسسه بسیار معتبر است که خیلی خیلی بالاتر از او و شرکتش بود. البته لازم نبود از اینکه حقوقم بیشتر نخواهد بود اطلاعی پیدا کند.
در خواب بدیدم ۷ دختر لاغر ، ۷ پسر چاق را خوردند !
تعبیر : قحطی شوهر در راه است !
.
.
.
خدا شونه هامون رو فقط برای اینکه کوله بار غممون رو روش بذاریم نیافریده
آفریده که بعضی وقتها بندازیشمون بالا و بگیم :
“به من چه !”
.
.
.
یا رب ز کرم جزای نیکی بفرست
ماشین و آپارتمان شیکی بفرست
من میل به تک خوری ندارم، لطفا”
از این دم بخت ها شریکی بفرست
.
.
.
چشماتو نگاه کردم تمام آفرینش خدا رو توش دیدم
لوس نشو تو چشات خودمو دیدم !
.
.
.
( د U سT د A ر M )
مدل جدیدش هست !
قبلیا خیلی تکراری شده بود !
.
.
.
شعر جدید سعدی پس از حذف یارانه ها :
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو تانی لقمه نانی به کف آری و سریعا بخوریش!
.
.
.
غضنفر تو جنگل داشته راه میرفته لاشه یه روباه رو میبینه رو زمین میگه :
وای خوب شد مرده و الا گولم میزد !
.
.
.
به دلیل گرانی نان
بازی نون بیار کباب ببر
غیر قانونی اعلام شد!
.
.
.
گدا میره در خونهی یه پیرزن و پیرزنه عصبانی میاد دم در و میگه باز اومدی گدایی؟
گدا هم بر میگرده میگه چیه انتظار داشتی بیام خواستگاری؟
.
.
.
بازی قدیمی و پر طرفدار « نون بیار کباب ببر »
به دلیل تعارض با واقعیت موجود در جامعه و تخیلی بودن آن از جمع بازی ها حذف و بازی
« چندین سیخ کباب بیار تا بتونی لقمه نونی ببری » جایگزین آن شد !
.
.
.
این یکی اس ام اس نیست ! :
شوهره میاد خونه به زنش میگه:
من برای شام دوستمو دعوت کردم خونه مون
زنش میگه: چرا این کار رو کردی، ببین خونه چقدر بهم ریخته است
ظرفا کثیفن، هیچی هم برای خوردن تو یخچال نیست
شوهره میگه: میدونم ولی اشکالی نداره
زنه میگه: اگه میدونی، پس چرا دوستت رو دعوت کردی؟
شوهرمیگه: آخه اون زده به سرش بره زن بگیره !
.
.
.
این یکی هم اس ام اس نیست ! :
روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند
ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد
یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید
دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود
مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم
کافیست از تو سریعتر بدوم
و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت!
هر چه قدر یک فرد به خدا و دین اعتقاد بیشتری داشته باشد به همان اندازه از زندگی رضایت بیشتری دارد، موفقتر است و در ارتباط با دیگران صداقت بیشتری دارد…
در یک مطالعه که در نشریه روانشناسی آمریکا به چاپ رسیده است کایون لیم و
همکارانش از دانشگاه هاروارد مطالعهای را روی ۳ هزار و ۱۰۰ آمریکایی انجام
دادند و از آنها سوالاتی در مورد فعالیت مذهبی و اعتقاد آنها پرسیدند.
همین تحقیقات یک سال بعد هم دقیقا به همین شکل انجام شد تا تاثیر باورهای دینی در زندگی این افراد بررسی شود.
در این مطالعات مشخص شد در بین پیروان تمام ادیان، افرادی که به طور مرتب در مراسم مذهبی خاص دین خود شرکت میکنند ۲۸ درصد از زندگی خود رضایت بیشتری دارند. حتی افرادی که گاهی اوقات در مراسم و آئینهای مذهبی شرکت میکردند نیز ۲۳ درصد رضایت بیشتری نسبت به افراد دیگر داشتند.
محققان متوجه شدند یکی از عوامل تاثیرگذار در افزایش میزان رضایت از
زندگی افراد مذهبی، افزایش تعداد دوستانی است که آنها به واسطه شرکت در
فعالیتهای دینی پیدا میکنند. افرادی که با بیش از ۱۰ نفر ارتباط دوستی
دارند به میزان دو برابر بیشتر نسبت به افرادی که دوستان نزدیک ندارند از
زندگی خود رضایت دارند.
لیم در این باره گفت: زمانی که تعدادی از دوستان نزدیک طبق یک نظم مشخص و
در حین انجام فعالیتهای پرمعنی مانند عبادت یکدیگر را ملاقات میکنند
احساس شادی و رضایت از زندگی آنها به طور قابل توجهی افزایش پیدا میکند.
اعتقاد به خدا انسان را امیدوارتر، صادقتر و بخشندهتر میکند
اعتقاد به خدا تاثیر بسیار زیادی روی روحیه مردم دارد. بعد از چند دهه
تحقیقات دانشمندان متوجه شدند دین و مذهب انسانها را امیدوارتر، صادقتر و
سخاوتمندتر میکند.
دکتر آرا نورنزایان روانشناس دانشگاه بریتیش کلیبیا در این باره گفت: همیشه
در مورد تاثیر مثبت اعتقاد به خدا روی رفتار انسانها صحبت میشود، اما
این بار ما به دنبال آن بودیم تا از دیدگاه علمی این موضوع را ثابت کنیم.
مطالعات انجام شده بین ارتباط بین مذهب و رفتارهای اجتماعی نشان میدهد
افراد مذهبی که دارای افکار معنوی هستند با احتمال کمتری دست به تقلب
میزنند و احساس اطمینان بین غریبهها را در یک جمع افزایش میدهند. افرادی
که مرتب نماز میخوانند و در مراسم مذهبی شرکت میکنند بیشتر از دیگران
در فعالیتهای خیریه مشارکت میکنند و به طور داوطلبانه برای کمک به دیگران
داوطلب میشوند.
مذهبیها موفقترند
افراد مذهبی در بسیاری از زمینهها نسبت به بیخداها موفقترند، چرا که افراد معتقد بیشتر برای رسیدن به اهداف بلند مدت خود تلاش میکنند و در این راه مداومت دارند.
این افراد با احتمال کمتری نسبت به دیگران سراغ سوء مصرف مواد مخدر میروند، معمولا در دوران تحصیل موفقیتهای بیشتری کسب میکنند، رفتارهای سالمتری از خود بروز میدهند، کمتر دچار افسردگی میشوند و عمر طولانیتری هم دارند.
مایکل مککالوق استاد دانشگاه میامی نتیجه هشت دهه تحقیقات مختلف در مورد دین، مذهب و اعتقاد به خدا را که روی گروههای مختلفی از مردم در سراسر جهان انجام شده بود مورد بررسی قرار دادند. با تحقیق کردن در دسته بسیار متنوعی از فاکتورها مانند زمینههای اجتماعی، روانشناسی، اقتصادی، عصبشناسی، محققان متوجه شدند رفتارهای مذهبی پیروان ادیان را ترغیب به کنترل بیشتر خود میکند.
دانشمندان معتقدند این که یک فرد بتواند خود را کنترل کند و برای زندگی خود قانونهای خاصی را وضع کند نقش بسیار زیادی در موفقیت او دارد، اما متاسفانه نسبت به این معیارها توجه زیادی صورت نمیگیرد. محققان متوجه شدند دعا خواندن و ارتباط با خداوند روی قسمتهایی از مغز انسانها اثر میگذارد که ارتباط زیادی با کنترل شخصی دارد. این موضوع که افراد مذهبیتر توانایی بیشتری در کنترل خودشان دارد میتواند توضیح دهنده این موضوع باشد که چرا معتقدان به یک دین کمتر از دیگران به سراغ مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی میروند و کمتر از دیگران به دلیل مشکلات اجتماعی و اخلاقی و ارتکاب به جرم به زندان میافتند.
Username: EAV-39033758
Password: dh26e6cp6x
Username: EAV-39033761
Password: xd878smmv8
Username: EAV-39033768
Password: 48evjxumr2
Username: EAV-39033774
Password: 7xu377heaj
وقتی که تو 1 ساله بودی، اون (مادرت) بهت غذا میداد و
تو رو تر و خشک می کرد … ... تو هم با گریه کردن در تمام شب از اون تشکر
می کردی!
وقتی که تو 2 ساله بودی، اون بهت یاد داد تا چه جوری راه بری.
تو هم این طوری ازش تشکر می کردی، که وقتی صدات می زد، فرار می کردی!
وقتی که 3 ساله بودی، اون با عشق، تمام غذایت را آماده می کرد.
تو هم با ریختن ظرف غذات کف اتاق، ازش تشکر می کردی!
وقتی 4 ساله بودی، اون برات مداد رنگی خرید.
تو هم، با رنگ کردن میز اتاق نهار خوری، ازش تشکر می کردی!
وقتی که 5 ساله بودی، اون لباس شیک به تنت کرد تا به مهد کودک بری.
تو هم، با انداختن (به عمد) خودت تو گل، ازش تشکر کردی!
وقتی که 6 ساله بودی، اون تو رو تا مدرسه ات همراهی می کرد.
تو هم، با فریاد زدن: من نمی خوام برم! ازش تشکر می کردی …!
وقتی که 7 ساله بودی، اون برات یک توپ فوتبال خرید.
تو هم، با شکستن پنجره همسایه کناری، ازش تشکر کردی!!!
وقتی که 8 ساله بودی، اون برات بستنی خرید.
تو هم، با چکوندن (بستنی) به تمام لباست، ازش تشکر کردی!
وقتی که 9 ساله بودی، اون هزینه کلاس پیانوی تو رو پرداخت.
تو هم، بدون زحمت دادن به خودت برای یاد گیری پیانو، ازش تشکر کردی!
وقتی که 10 ساله بودی، اون تمام روز رو رانندگی کرد
تا تو رو از تمرین فوتبال به کلاس ژیمناستیک و از اونجا به جشن تولد
دوستات، ببره….
تو هم با بیرون پریدن از ماشین، بدون اینکه حتی پشت سرت رو هم نگاه کنی ازش تشکر کردی!
وقتی که 11 ساله بودی، اون تو و دوستت رو برای دیدن فیلم به سینما برد.
تو هم، ازش تشکر کردی: ازش خواستی که در یه ردیف دیگه بشینه!
وقتی که 12 ساله بودی، اون دلسوزانه تو رو از تماشای بعضی برنامه های تلوزیونی بر حذر داشت.
تو هم، ازش تشکر کردی: صبر کردی تا از خونه بیرون بره و بعد …
وقتی که 13 ساله بودی، اون بهت پیشنهاد داد که موهاتو اصلاح کنی.
تو هم، ازش تشکر کردی، با گفتن این جمله: تو اصلاً سلیقه نداری!
وقتی که 14 ساله بودی، اون، هزینه اردو یک ماهه تابستانی تو رو پرداخت کرد.
تو هم، ازش تشکر کردی: با فراموش کردن نوشتن یک نامه ساده!!!
وقتی که 15 ساله بودی، اون از سر کار برمی گشت و می خواست که تو رو در آغوش بگیره و ابراز محبت کنه …
تو هم، ازش تشکر کردی: با قفل کردن درب اتاقت!
وقتی که 16 ساله بودی، اون بهت رانندگی یاد داد …
تو هم، هر وقت که می تونستی ماشین رو بر می داشتی و می رفتی؛ اینجوری ازش تشکر کردی!
وقتی که 17 ساله بودی و وقتی که اون منتظر یه تماس مهم بود:
تمام شب رو با تلفن صحبت کردی و، اینطوری ازش تشکر کردی.
وقتی که 18 ساله بودی، اون در جشن فارغ التحصیلی دبیرستانت، از خوشحالی گریه می کرد.
تو هم، ازش تشکر کردی، اینطوری که تا تموم شدن جشن، پیش مادرت نیومدی!
وقتی که 19 ساله بودی، اون شهریه دانشگاهت رو پرداخت، همچنین، تو رو تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد.
تو هم، ازش تشکر کردی: با گفتن خداحافظ خشک و خالی،
بیرون خوابگاه، به خاطر اینکه نمی خواستی جلوی دوستات خودتو دست و پا چلفتی
و بچه ننه نشون بدی!!!
وقتی که 20 ساله بودی، اون ازت پرسید که، آیا شخص خاصی به عنوان همسر مد نظرت هست؟
تو هم، ازش تشکر کردی با گفتن: به تو ربطی نداره!
وقتی که 21 ساله بودی، اون بهت پیشنهاد خط مشی برای آینده ات داد.
تو هم، با گفتن این جمله ازش تشکر کردی: من نمی خوام مثل تو باشم!!!
وقتی که 22 ساله بودی، اون تو رو در جشن فارغ التحصیلی دانشگاهت در آغوش گرفت.
تو هم، ازش تشکر کردی، ازش پرسیدی که: می تونی هزینه سفر به اروپا را برام تهیه کنی؟!
وقتی که 23 ساله بودی، اون برای اولین آپارتمانت، بهت اثاثیه داد.
تو هم، ازش تشکر کردی، با گفتن این جمله پیش دوستات: اون اثاثیه ها زشت و قدیمی هستن!
وقتی که 24 ساله بودی، اون دارایی های تو رو دید و در مورد اینکه در آینده می خوای با اون ها چی کار کنی، ازت سئوال کرد.
تو هم با دریدگی و صدایی (که ناشی از خشم بود) فریاد زدی: مــادررر، لطفا تو کارام دخالت نکن!
وقتی که 25 ساله بودی، اون کمکت کرد تا هزینه های
عروسی رو پرداخت کنی و در حالی که گریه می کرد بهت گفت که: دلم خیلی برات
تنگ می شه…
تو هم ازش تشکر کردی، اینطوری که یه جای دور رو برای زندگیت انتخاب کردی!!!
وقتی که 30 ساله بودی، اون از طریق شخص دیگه ای فهمید که تو بچه دار شدی و به تو زنگ زد.
تو هم با گفتن این جمله ازش تشکر کردی: همه چیز دیگه تغییر کرده !!!
وقتی که 40 ساله بودی، اون بهت زنگ زد تا روز تولد یکی از اقوام رو یادآوری کنه.
تو هم با گفتن”من الان خیلی گرفتارم” ازش تشکر کردی!
وقتی که 50 ساله بودی، اون، مریض شد و به مراقبت و کمک تو احتیاج داشت.
تو هم با سخنرانی کردن در مورد اینکه والدین، سربار فرزندانشون می شن، ازش تشکر کردی!!!
و سپس، یک روز، اون، به آرامی از دنیا میره و تمام کارهایی که در حق مادرت انجام ندادی، مثل تندر بر قلبت فرود میاد
زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر
من گرفتم تو نگیر
چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر
من گرفتم تو نگیر
بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر
یاد آن روز بخیر
زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر
من گرفتم تو نگیر
یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم
تک و تنها بودم
زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر
من گرفتم تو نگیر
بودم آن روز من از طایفه دّرد کشان
بودم از جمع خوشان
خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر
من گرفتم تو نگیر
ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم
بستر راحت و نرم
زن مگیر ؛ ار نه شودخوابگهت لای حصیر
من گرفتم تو نگیر
بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم
مستحق لگدم
چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر
من گرفتم تو نگیر
من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام
خر همسر شده ام
می دهد یونجه به من جای پنیر
من گرفتم تو نگیر
------------------------------------
شـاعـر یــک زن ذلیل