پادشاهی پس از اینکه
بیمار شد گفت: "نصف قلمرو پادشاهیام را به کسی میدهم که بتواند
مرا معالجه کند".
تمام آدمهای دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را
معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست.
تنها یکی از مردان دانا گفت: "فکر کنم میتوانم شاه را معالجه کنم.
اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه
کنید، شاه معالجه می شود".
شاه پیکهایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.... آنها در
سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی
یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد.
آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا میزد،
یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی
داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و
شکایت کند.
آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبهای محقر و فقیرانه رد میشد که
شنید یک نفر دارد چیزهایی میگوید. "شکر خدا که کارم را تمام
کردهام. سیر و پر غذا خوردهام و میتوانم دراز بکشم و بخوابم! چه
چیز دیگری میتوانم بخواهم؟"
پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه
بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
پیکها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد
خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!
یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!
خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!
دیگه پاک قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.
همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!
طرف کم میاره، راهنما میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده بزنه کنار.
خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا تو خدایی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی کل مارو خوابوندی؟!
موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه: والله ... داداش.... خدا پدرت رو بیامرزه که واستادی... آخه ... کش شلوارم گیر کرده به آینه بغلت !!!!
نهایی که (از ایران) رفته اند، ایمیلشان را در حسرت ِ نامه از آنهایی که مانده اند باز می کنند و از اینکه هیچ نامه ای ندارند کلافه می شوند.
آنهایی که (در ایران) مانده اند هر روز ایمیلشان را چک می کنند و از اینکه نامه ای از آنهایی که رفته اند ندارند، کفرشان در میاید.
آنها که رفته اند همانطور که دارند یک غذای فوری درست می کنند تا تنهایی بخورند، در این خیالند که آنهایی که مانده اند الان دارند دور هم دیزی یا قورمه سبزی با برنج زعفرانی می خورند و جمعشان جمع است.
آنها که مانده اند، همانطور که دارند یک غذای سر دستی می پزند، تجسم می کنند آنها که رفته اند الان با دوستان جدیدشان گل می گویند و گل میشنوند و از ان غذاهایی می خورند که توی کتاب های آشپزی عکسش هست.
آنها که رفته اند، فکر می کنند آنهایی که مانده اند دائم با هم به گردش میروند... دربند، لواسان، بام تهران و درکه و… و آنها را که آن گوشه دنیا تک افتاده اند، فراموش کرده اند.
آنها که مانده اند، تصور می کنند آنها که رفته اند، هرشب به بار و دیسکو می روند و خوش می گذرانند و آنهایی را که توی این جهنم گیر افتاده اند فراموش کرده اند.
آنهایی که رفته اند دلشان لک زده بجای آن مشروب ها که چندان باب طبعشان نیست، یک چای دم کرده سماوری حسابی بخورند.
آنهایی که مانده اند آرزو به دل شده اند که برای یکبار هم که شده بروند داخل مغازه ای و بی دغدغه و نگرانی، مشروب سفرش بدهند. .
آنها که رفته اند، با شوق و ذوق بیانیه امضا می کنند و می خواهند خودشان را به جریان سیاسی کشوری که تویش نیستند، ملحق کنند.
آنها که مانده اند در حسرت بی بی سی و صدای آمریکای بدون پارازیت، و اینترنت بدون فیلتر و رسانه های تماماً دولتی کلافه می شوند.
آنها که رفته اند پای اینترنت پر سرعت، دنبال فوتبال شبکه 3 با گزارش عادل یا سریالهای داخلی و با کلام پارسی و فضاهایی ایرانی هستند
آنها که مانده اند، در ذهنشان از آن طرف، مدینه فاضله می سازند.
آنها که رفته اند، به خاک گرفتن خاطراتشان در سرزمین مادری، حسرت میخورند.
و بالاخره:
آنهایی که مانده اند می خواهند بروند...
آنهایی که رفته اند می خواهند بر گردند...
اما... هم آنهایی که رفته اند و هم آنهایی که مانده اند در یک چیز مشترکند :
احساس
تنهایی...
s یکی از علاقمندان به بازی نینتندو است که ظاهرا بیش از حد جوگیر شده وتصمیم به ازدواج با یکی ازسه شخصیت اصلی این بازی به نام نن آنه گاساکی گرفته است.
این بازیگر ژاپنی که تنها شناسهاش sal9000 در رسانهها اعلام شده به قدری تحت تاثیر رفتار این شخصیت دنیای مجازی قرار گرفت که دست به ازدواج با او زد.و نکته جالب این است که او درهمین رابطه مراسمی را با شرکت خانواده و دوستانش برگزار کرده است.
گردآوری:: گروه سرگرمی پرداد
منبع:: khabaronline.ir
معلم 30ساله ای با نام زو سانگ هووا در چین، یکی از جذاب ترین معلمان کشور چین شناخته می شود. گردآوری :: گروه سرگرمی پرداد
او در پایه ابتدایی تدریس می کند و به خاطر چهره زیبایش شهرت زیادی در چین کسب کرده است.
مطمئنا ارتباط
وین رونی با یک دختر 21ساله را خوانده و شنیدهاید. رونی با دختری به نام
جنیفر به مدت 4 ماه در ارتباط بوده و همین امر موجب شد که همسرش تلاش خود
را برای جدایی از وین رونی آغاز کند. اما تصویری را که در این مطلب به آن اشاره میکنیم مربوط به جنیفر است، دختری که آبروی بسیاری از بازیکنان فوتبال را خواهد برد! گردآوری:: گروه خبری پرداد
بخش جدید این ماه اشعار:
شعر هایی از فریدون مشیری، حمید مصدق، فروغ فرخزاد و طنز پرداز خوش ذوق خلیل جوادی
بخش جدید دیگر این ماه در مورد خواص میوه ها می باشد
دیگر بخش ها به شرح زیر:
پیامک ها
- عاشقانه
- فلسفی و عرفانی
- طنز و سرکاری
- انگلیسی همراه با ترجمه
- مناسبتی
دانستنی ها (اطلاعاتی که باعث افزایش سطح علمی شما دوستان می شود)
- آیا می دانستید که روز تولد شما حداقل با ۹ میلیون نفر دیگر یکی است ؟
داستان های کوتاه و پند اموز (10 داستان بسیار زیبا)
سخنان بزرگان و ضرب المثل ها (سخنان زیبا و گرانبهای دکتر شریعتی در این ماه)
این کتاب جاوا می باشد و قابل نصب روی گوشی های نوکیا ، سونی اریکسون ،
سامسونگ و تمام گوشیهایی که ازسیستم عامل جاوا برخوردار می باشند
با تشکر از آقای مجید میرضایی به خاطر ارسال کتاب
ممکن است شما هم مثل من با این مشکل برخورد کرده باشید که می خواهید
دستگاهی را که پورت USB دارد با فاصله زیادی از کامپیوتر قرار دهید، ولی
محدودیت ۵ متری استاندارد USB 2.0 سد راهتان می شود.
شرکت Icron
Technologies هم با استفاده از آلیاژ خاص و تکنیک های فیزیکی، کابلی را
برای استاندارد جدید USB 3 تولید کرده که ۲۰ متر طول دارد و می تواند با
سرعت ۵ گیگابیت در ثانیه اطلاعات را جابجا کند.
از متکبّر در تعجّبم
ابو حمزه ثمالى از حضرت سجّاد علیهالسلام نقل مىکند که حضرت فرمود : از متکبّر فخر فروش عجب دارم که دیروز نطفه بود و فردا جیفه است ، عجب از کسى که در حق خدا شک دارد در حالى که این همه مخلوقات الهى را مىبیند ، عجب از کسى که منکر مرگ است ، در حالى که هر شب و روزى مىمیرد و عجب از کسى که جهان بعد را منکر است ، در حالى که جهان فعلى را مىنگرد و عجب از کسى که براى خانه فنا کار مىکند ، در حالى که عمل براى خانه بقا را ترک کرده است
عیسى و شخص معجب
امام صادق علیهالسلام فرمود : راه و روش عیسى در تبلیغ دین گردش در شهرها بود ، در یکى از گردشهایش بیرون شد در حالى که مرد کوتاه قدى از یارانش به همراهش بود . چون عیسى به دریا رسید ، از روى یقین نام خدا را برد و روى آب به راه افتاد ، چون آن مرد عیسى را این چنین دید او هم با یقین کامل نام حضرت حق را به زبان جارى کرد و دنبال عیسى به روى آب به راه افتاد تا به عیسى رسید .
در این حال عجب و خودبینى او را گرفت ، با خود گفت : این عیسى روح اللّه است که به روى آب راه مىرود و من همانند او ، پس او را بر من چه برترى است ؟ امام فرمود : به محض این اندیشه به زیر آب رفت ، در آن حال عیسى را به عنوان کمک صدا زد ، آن حضرت وى را از آب بیرون آورده سپس به او فرمود : چه گفتى ؟ در پاسخ عیسى ، اندیشهاش را بیان کرد و این که آلودگى عجب گریبانش را گرفت ، عیسى فرمود : خود را به جایى واداشتى جز آنجا که خدایت واداشته و بدین جهت مورد خشم خدا شدى ، از آنچه که گفتى به درگاه حضرت حق توبه کن . سپس امام صادق علیهالسلام فرمود : آن مرد توبه کرد و به مقامى که خدا به او داده بود بازگشت
خود را امتحان کنیم
امام باقر علیهالسلام مىفرماید : اگر بخواهى خود را امتحان کنى که در تو خیرى هست ، به قلبت مراجعه کن ، اگر عاشق اهل طاعت و دشمن اهل معصیتى در تو خیر هست و خداوند دوستت دارد و اگر دشمن مردم مؤمنى و علاقهمند به اهل معصیت در تو خیرى نیست و خداوند دشمن توست و مرد با همان است که به آن علاقهمند است.
از متکبّر در تعجّبم
ابو حمزه ثمالى از حضرت سجّاد علیهالسلام نقل مىکند که حضرت فرمود : از متکبّر فخر فروش عجب دارم که دیروز نطفه بود و فردا جیفه است ، عجب از کسى که در حق خدا شک دارد در حالى که این همه مخلوقات الهى را مىبیند ، عجب از کسى که منکر مرگ است ، در حالى که هر شب و روزى مىمیرد و عجب از کسى که جهان بعد را منکر است ، در حالى که جهان فعلى را مىنگرد و عجب از کسى که براى خانه فنا کار مىکند ، در حالى که عمل براى خانه بقا را ترک کرده است.
برگرفته از کتاب حکایتهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان
سراسر دنیا را وجب به وجب بگردید ملتی پیدا نمیکنید که مردمان آن بتوانند مثل ما جوگیر شوند، خالصانه عرض میکنم، حداقل در این یک مورد مردمان هیچ کشوری به گرد پای ما هم نمیرسند. سرعت جوگیر شدن ما آنقدر بالاست که خود ما هم غافلگیر میشویم، اما باز جای شکرش باقی است که این جوگیر شدن ما با همان سرعت و شدتی که اوج میگیرد، فروکش هم میکند.
بگذریم. تا به اینجا هر چه خواندهاید مثلا مقدمه بوده، اصل مطلب مانده است که اگر آن را هم نخواندید، زیاد مهم نیست. لپ کلام همان بود که گفتیم، اما تا آخر مطلب را اگر خواندید، لطفا جوگیر نشوید و برای ادای احترام فیزیکی، دستهجمعی به محل کار ما مراجعه نکنید ادامه مطلب ...