بهلول هر وقت دلش می
گرفت به کنار رودخانه می آمد.
در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد.
پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست.
اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.
آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت.
جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل
صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد.
زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد.
به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:
- بهلول، چه می سازی؟
بهلول با لحنی جدی گفت:
- بهشت می سازم.
کارشناس مسئول سلامت روانی و اجتماعی مرکز تهران جنوب با اعلام اینکه تنها فعالیت دو درصد بنگاههای همسریابی قانونی است و سازمان خاصی از این مراکز حمایت نمی کند گفت: در این بنگاهها برای انتخاب همسر آینده ملاکهایی همچون پولدار بودن و قد بلند در اولویت است.
زهرا مرتضوی درباره فعالیت مراکز همسریابی گفت: بنگاههای همسریابی قدمت چندانی ندارند و در این بنگاهها از روانشناس یا مشاوره استفاده نمی شود.
کارشناس مسئول سلامت روانی و اجتماعی مرکز تهران جنوب افزود: بحث همسریابی و ازدواج در این مراکز یک پروسه پرطمطراق است به عنوان مثال در همسریابی اینترنتی که در بین جوانان رواج پیدا کرده فقط با مشاهده عکس، دختر و پسر با هم آشنا شده و در اکثر موارد این ازدواجها بعد از زمان کوتاهی به طلاق می انجامد.
مرتضوی با بیان اینکه در بنگاههای همسریابی با توجه به سلیقه شخصی یک سری مشخصات را به شکل بیوگرافی می دهند، گفت: همچنین در این بنگاهها یک بیوگرافی هم از طرف مقابل داده می شود و بعد می گویند این دو نفر با هم سازگارند، در حالی که از نظر روانشناسان دو نفر وقتی نتوانند کاملا با هم صحبت کنند نمی توانند یک دیگر را بفهمند و بدانند که آیا این می توانند در کنار هم زندگی کنند.
وی با تاکید براینکه برای انتخاب همسر آینده تنها آشنایی با خود فرد کافی نیست و باید مسائلی از قبیل شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خانواده ها هم در نظر گرفته شود، ادامه داد: این در حالی است که در این بنگاهها ملاکهایی همچون پولدار بودن، قد بلند و و ... برای همسر آینده در اولویت قرار می گیرد.42201
68 درصد از ازدواجهای صورت گرفته در یکی از تالارهای مشهور تهران(باشگاه فرمانیه)، منجر به طلاق شده است.
این آمار، همه حکایت از این دارد که 68 درصد از کسانی که جشن ازدواج خود که را در این تالار برگزار کردهاند، گفتهاند زندگیشان حتی دوام یکساله نداشته و در نهایت از یکدیگر جدا شده اند.
بنابر این گزارش، طی یکسال گذشته بیش از 350 مراسم ازدواج در تالار فوق انجام شده است، که هزینههای هر مراسم از 150 میلیون فراتر بوده است.
شایان ذکر است برخی از چهرههای اقتصادی و حتی ورزشی کشور نیز جشن های عروسی خود را در این تالار برگزار کردهاند.
"ع .د" که از سرشناسان عرصه ورزش کشور محسوب میشود، مراسم ازدواج خود را در این تالار برگزار کرده است.
در برخی از ازدواجهای این تالار که در منطقه فرمانیه تهران قرار دارد میزان مهریه در نظر گرفته شده، سکه بهار آزادی به ارتفاع قله هایی همچون هیمالیا(8000متر) و دماوند(5610) بوده است.
این اطلاعات در حالی فاش میشود که مدیریت تالار مذکور قصد داشته است از کسانی که طی یکسال اخیر در تالار فوق مراسم خود را برگزار کردهاند، دعوت به عمل آورده و طی یک جشن تحت عنوان یکسالگی زندگی، از آنان تقدیر به عمل آورد که متوجه میشود 68 درصد از ازدواجهای انجام شده در تالار منجر به طلاق شده است.
شایان ذکر است در یکی از این جشنهای عروسی، ارزش تقریبی خودروهای میهمانان حاضر در تالار، 17 میلیارد تومان برآورد شده است.
منبع : ارسالی اعضا
همه ما خودمان را چنین متقاعد میکنیم که زندگی بهتری خواهیم داشت اگر:
شغلمان را تغییر دهیم
مهاجرت کنیم
با افراد تازه ای آشنا شویم
ازدواج کنیم
فکر میکنیم، زندگی بهتر خواهد شد اگر:
ترفیع بگیریم
اقامت بگیریم
با افراد بیشتری آشنا شویم
بچه دار شویم
دانشمنــــدان برای توضیح علت پیری نظریههای متعددی دارند اولین نظریه این است که سلولهای مغز میمیرند و دیگر نمیتوانند با سلولهای تازه جایگزین شوند، به این ترتیب است که با مرگ تدریجی سلولهای مغز نشانههای پیری آشکار میشود.
این نظریه نمیتواند کاملا درست باشد، زیرا کسانی هستند که در سانحه دچار آسیبهای شدید مغزی میشوند اما ظهور نشانههای پیری پس از این آسیب در آنها حتمی نیست.
نظــریهای دیگر میگوید که با بالا رفتن سن، کم کم مواد شیمیایی بیمصرف در بدن ذخیره میشوند در بدن یک فرد مسن، مواد شیمیایی متعددی طی سالهای عمر ذخیره شدهاند.
نظــــریه سوم میگوید که بیشتر سلولهای ما دائما تکثیر میشوند بعضی دانشمندان معتقدند که با افزایش سن، سلولهای تکثیر شونده دچار "خطاهایی" میشوند این خطاها باعث تغییراتی در فعالیت اعضای بدن شده و میتواند دلیل پیری نیز باشد.
آخرین کلمات یک الکتریسین : خوب حالا روشنش کن...
آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی توی این غار چیه؟
آخرین کلمات یک بندباز : نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره...
آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره...
آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست...
آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟
آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرفمون میاد...
آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...
آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام!
آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره...
آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم...
آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند...
آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه ی شلیک کردن نداری...
آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره...
آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...
آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...
آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک: گفتی تا چند بشمرم؟
تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.
تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت.
اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد...
تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند ، رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟
درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم...
مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود...!
علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم.
از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم.
مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود.
علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم...
تیانا مکهین" دختر بچه 2 سال و نیم انگلیسی است. بدون شک حق طبیعی اوست که مانند دیگر کودکان جهان نیز هر وقت که بخواهد گریه کند اما گویا پزشکان تشخیص داده اند که این حق طبیعی باید از وی سلب شود.
--------------------------------------
روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم
درویش خنده ای کرد و گفت : من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم . با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد . او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند
بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم
صوفی خندید و گفت: دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب میکند
در دنیا بودن، وابستگی نیست. وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید میشود _ این را وارستگی میگویند
by حامد حاتمی | |
Thursday, 30 December 2010 08:43 | |
وسیله ای که ملاحظه می کنید ، توسط سازندگانش Thimble یا انگشتانه نامیده شده است. این انگشتانه قادر است توسط دوربین بسیار کوچکی که در نوک انگشت جای دارد متون را بخواند و توسط شبکه لمسی که در سطح داخلی با پوست انگشت در تماس است، این متون را به صورت خط بریل قابل حس کند. |
by کیوان مساجدی |
Wednesday, 29 December 2010 14:13 |
تصویری که در بالا می بینید نشان از رشد زبان چینی در اینترنت دارد و همانطور که مشاهده می کنید؛ زبان چینی هم اکنون دومین زبان اصلی اینترنت است. بر حسب همین نمودار پیش بینی می شود که در پنج سال آینده؛ چینی زبان اصلی اینترنت خواهد شد. البته بدیهی است که رشد فرهنگی چین هم در این امر بی تاثیر نبوده است. اما به هر حال با نگاه به نمودار بالا در می یابیم که این زبان بعد از ده سال توانسته است به رشد قابل ملاحظه ای در اینترنت برسد. حال؛ کنجکاوی نارنجی مان گل کرده تا ببینیم تاثیر جمعیت بر این نمودار چیست. پس می رویم تا ببینیم چند نفر در دنیا به هر کدام از این زبان ها صحبت می کنند. زبان انگلیسی هم اکنون در این لیست رتبه اول را داراست. در حالی که شمار افرادی که زبان مادری آن ها انگلیسی است تنها 380 میلیون نفر است. اما چینی که در رتبه دوم قرار دارد، 1 میلیارد و 330 میلیون نفر گویش ور (به زبان مادری) دارد و اسپانیا به عنوان رتبه سوم حدود 400 میلیون نفر گویش ور به زبان مادری دارد. پس می بینیم که با توجه به جمعیت نقش چین چندان هم فوق العاده نیست. استثنای دیگر زبان روسی است که شمار کسانی که به این زبان صحبت می کنند روی هم رفته به 255 میلیون نفر می رسد اما در رتبه نهم جدول قرار دارد و بر عکس؛ زبان ژاپنی که فقط توسط 130 میلیون نفر استفاده می شود؛ در رتبه چهارم قرار گرفته است. با توجه با استثنا هایی که مشاهده شد، می بینیم که این عامل مهم ترین تاثیر را ندارد. ضمن اینکه رتبه هفتم زبان عربی هم در دنیای وب جالب توجه است. به نظر شما چه عواملی می تواند بر سرعت رشد زبان های مختلف روی اینترنت تاثیر بگذارد و این که اگر چینی زبان غالب وب شود، برای یاد گرفتن 10000 کاراکتر آن اقدام می کنید؟ |
چون بیشتر مردم با دست راست کار می کنند به همین سبب دکمه های لباس را سمت راست میدوزند تا افرادی که به اصطلاح راست دست هستند به آسانی بتوانند دکمه های لباس خود را باز کرده یا ببندند
البته این موضوع در مورد لباس های مردانه کاملا صادق است اما بانوان چطور؟
چرا با آنکه بیشتر خانم ها مانند آقایان راست دست هستند دکمه لباسشون سمت چپ دوخته شده است؟
برای پاسخ به این پرسش باید عقربه های زمان را به عقب بچرخانیم و به گذشته های دور برویم
زمانیکه نخستین بار دکمه لباس ساخته شد کالایی لوکس و گرانبها به شمار می رفت و تنها مردمان طبقه مرفه اجتماع استطاعت خرید آنرا داشتند. زنان اشرافی در آن زمان هیچگاه لباس خود را شخصا به تن نمی کردند بلکه خدمتکاری داشتند که این کار را برایشان انجام می داد.
چون خدمتکار برای بستن یا گشودن دکمه لباس بانوی خود می بایستی مقابل او قرار می گرفت دوزندگان لباس زنانه معمولا دکمه لباس را در سمتی قرار می دادند که خدمتکار بتواند به راحتی با دست راست خود آنها را باز کرده یا ببندد!
از این رو دکمه لباس زنان را سمت چپ می دوختند.
هر چند امروزه استفاده از دکمه عمومیت یافته و دیگر از آن خدمتکاران کمر باریک خبری نیست با این حال هنوز هم این اصل به قوت خود باقی مانده و دکمه های لباس های زنانه سمت چپ دوخته می شود