سلام آقا، گوسفند زنده دارین؟!
-- بع!
- چی؟! متوجه نشدم!!
- باز تو گوشی رو برداشتی؟! چند بار بهت گفتم اجازه نداری گوشی تلفن رو برداری؟! گوسفند بد!! حالا که اینطور شد سفارش بعدی تو رو میفرستم!! ... ببخشید جناب، بعضی وقتها این گوسفندا بازیگوشی میکنن. گوسفند زنده میخواین؟!
- بله، واسه اینکه مطمئن شم حالش خوبه، اجازه میدین از دوباره صدای بعبعاش رو بشنوم!؟
-- نمیشه! الان سمش بنده! تشنهشه داره آب میخوره!
- آهان! شما هم از این قصابهایی هستین که قبل از فروش گوسفندها چند کیلو آب بهشون میدین تا وزنشون بیشتر بشه؟!
-- این چه حرفیه؟! گوسفند اومده هی میگه «بعبع»، یعنی من تشنمه؛ ما هم بهش دو سه تا بطری آب معدنی و هفت هشت تا آب پرتقال میدیم، همین!
- باشه، پس به این آدرسی که میگم گوسفند رو بیارین!
(نیم ساعت بعد)
- آقا این چه وضعشه؟! چرا این گوسفنده خیسه؟!
-- چترش رو فراموش کرد بیاره، زیر بارون اینطوری شد!
- یه نگاهی به آسمون بنداز! هوا صاف صافه!
-- آهان! اشتباه شد! راستش ازش پرسیدم آخرین آرزوت قبل از پخ پخ شدن چیه؟! اونم گفت:«بعبع»، یعنی اینکه دوست دارم برم استخر! باور کنین 8هزار تومن دادم براش بلیت استخر خریدم!
- آخی! الان هم گفت «بعبع»، این «بعبعاش» به چی معنی بود؟!
-- این بعبع به معنی این بود که گشنمه.
- حالا علف از کجا بیارم بدم این زبونبسته؟!
-- علف؟! چرا توهین میکنی؟! گوسفندی که آبمعدنی بخوره و بره استخر مگه علف میخوره؟! این غذای اصلیاش کارتون و کاغذ و اینجور چیزهاست.
- آخه کارتون هم نداریم ... اوهوی داری چیکار میکنی؟! این روزنامه امروزه، چرا داری شهرآرامو میخوری؟! هنوز طنزیمشو نخوندم!!