این روزها حرف و حدیث هایی از یک شخص مدعی با ادعاهایی خاص شنیده می شود به نام علی یعقوبی . شخص کم سوادی که افرادی را حتی از بین تحصیل کرده های حوزه و دانشگاه و نیز از مسئولین کشور ، به خود جذب نموده است. |
اندیشه زلال مهدویت در طول تاریخ همواره با آسیبهای مختلفی مواجه بوده است. از
یک سو عدهای با معرفی خود به عنوان مهدی و یا نائب و باب دسترسی به آن حضرت و یا
به عنوان کسی که مورد عنایت امام زمان بوده و پرتوی از لطف آن حضرت در وی تجلی
نموده است و با استفاده از احساسات مردم، تلاش کردند به مطامع خود دست یابند و از
سویی دیگر عدهای از روی غفلت و یا به عمد و با هدف جلب قلوب دوستداران امام مهدی
به سوی خود و قرار گرفتن در کانون توجه آنها، با بزرگ نمایی بعضی از آموزههای
مهدویت، ناهنجاریهایی را در رفتار شیعیان به وجود آورده و میآورند.
و
گاهی نیز با ارائه تفسیری نادرست از بعضی از آموزههای آن، دشواریهایی را در مسیر
ترویج و پایبندی به آنها و در نتیجه در اعتقاد مردم نسبت به امام زمان میآفرینند.
این جریان در طول تاریخ، تهدیدی برای اندیشه مهدویت بوده و در عصر حاضر نیز تهدیدی
جدی برای این اندیشه تابناک به حساب میآید.
و یکی از ضرورتهای پژوهش در
عرصه مهدویت شناخت این جریانها و عوامل و بسترهای رشد آنها میباشد که اصطلاحاً از
آن با عنوان جریان شناسی مهدویت یاد میشود. جریان شناسی مهدویت عبارت است شناخت
جریانهایی که به نوعی در عرصه مهدویت فعال بوده و نوع فعالیت آنها اثرات نامطلوبی
را در حوزه اندیشه مهدویت ورفتارهای متناسب با آن ایجاد میکند.
یکی از این
جریانها جریانی است که با محوریت آقای علی یعقوبی در اواخر دهه هفتاد شمسی شکل
گرفته و هنوز هم کم و بیش به حیات خود ادامه میدهد. وی در تاریخ ۱۳۴۴هجری شمسی در
تهران متولد شده و تحصیلات خود را تا سطح دیپلم در این شهر ادامه داده و در رشته
پزشکی دانشگاه شهید بهشتی مشغول به تحصیل میشود لیکن به دلیل مشکلاتی که برای وی
پیش میآید از دانشگاه اخراج میشود.
پدرنامبرده آقای زین العابدین یعقوبی
در سال ۶۱ توسط عوامل گروهک منافقین به شهادت میرسد. آقای یعقوبی پس از ورود به
عرصه اجتماع و حضور در دانشگاه فعالیتهای انحرافی خود را آغاز میکند[۱] وی ابتدا
با برگزاری جلسات سخنرانی برای دانشجویان، بسیجیان، و بچههای هیئتی، کم کم افرادی
را به دور خود جمع نموده و به طرح مباحثی همچون توحید، ولایت و عوامل غیبت و …….
میپردازد.
پس از آنکه جلسات وی با اقبال نسبتاً خوبی روبرو میشود جلسات
خود را به صورت سخنرانی هفتگی ادامه میدهد. و حدود هفتصد تا هزار نفر نیز از قشر
جوان، نهادها و ارگانهای مختلف در این جلسات شرکت مینمایند. و حاصل این سخنرانیها
به صورت جزواتی با عنوان نظام عالم (۸۵ جزوه) و نظام بشر (۴۴ جزوه) و به سوی ظهور
(۲۰ جزوه) و همچنین کتابی با عنوان چهل شب با کاروان حسینی (حدوداً پانصد صفحه)
منتشر شده است.
وی همچنین مطالب خود را از طریق سایت اطلاع رسانی Zohoor.
Net در اختیار مخاطبین خود- البته با عناوینی مستعار نظیر آشپز کاروان- قرار
میدهد. آقای یعقوبی به دلیل پیشگویی عوامل ترور پدر خود، به مدت سه ماه و اندی نیز
در حبس بوده و پس از اظهار ندامت آزاد میشود.
وی در غالب سخنرانیهای خود
ادعا میکند مطالبی که بیان میکند در تاریخ هزار و چهارصد ساله اسلام گفته نشده و
این سخنان حتی برای علمای شیعه نیز تازگی داشته و آنان از آوردن مثل آن و یا تکمیل
آن عاجز هستند. وی همچنین معتقد است هیچ فقیهی در میان شیعه وجود نداشته و کسی غیر
از خودش جایگاه واقعی فقه را در نظام معارف اسلامی نمیداند.
و در بسیاری
از سخنرانیهای خود به علمای شیعه حمله نموده و آنها رابه قصور در فهم معارف دین
متهم میکند. دربعضی موارد نیز تحدی نموده و آنها را به مبارزه و محاجه میطلبد. و
یکی از اهداف خود را از ذکر این سخنان بیدارکردن علمای شیعه از خواب غفلت و نشان
دادن راه به آنها معرفی میکند.
هر چند سخنانی که آقای یعقوبی بر زبان
میراند بسیار ضعیفتر از آن است که نیازمند نقد و بررسی باشد اما با توجه به اینکه
این سخنان از سوی بعضی از اقشار جامعه مورد اقبال قرار گرفته است، ضروری مینماید
نقدی بر این مطالب و پایه و اساس آنها و شیوههای ورود وی در این مباحث، نوشته
شود.
اولین سوالی که درباره آقای یعقوبی و هرکس دیگری که مثل آقای یعقوبی به
مباحث دینی میپردازد مطرح میشود این است که منشاء این مطالب کجا بوده و گوینده
آن، نزد کدام عالم دینی درس خوانده است؟ و میزان معلومات حوزوی وی چقدر بوده است؟
آیا اصولاً وارد شدن به این گونه مباحث نیازمند کسب معلومات حوزوی و شاگردی کردن
نزد علمای دینی میباشدیا خیر؟
بدون تردید سخن گفتن در حوزه مباحث دینی و
برداشت و استنباط از گزارهها و آموزههای دین همچون هر حوزه دیگری نیازمند تخصص
لازم است. و تخصصهای لازم برای برداشت ازمتون دینی عبارتند از: علم صرف، علم نحو،
علم معانیبیان، علم منطق، علم اصول، علم رجال، علم درایة الحدیث، علم قرائت، علم
تفسیر و بعضی علوم دیگر، که اصطلاحاً با عنوان علوم حوزوی از آنها یاد میشود.
و هر کس که از این علوم بیبهره یا کم بهره باشد برداشت او، از متون دینی
حتی برای خود وی حجیت نداشته و عذر آور نمیباشد. چنین کسی مانند کسی است که بدون
داشتن تخصص لازم درباره نقص فنی خودرو، نسبت به نقص خاصی به باور و یقین رسیده است.
وقتی عاقلانه به قضاوت درباره این یقین مینشینیم حجیت آن را نسبت به خودروی خود
صاحب این یقین نیز انکار کرده و اقدام این شخص را برای رفع نقص خودروی خود _ با
استناد به این مسئله که ممکن است کار، خراب تر شود _ تخطه مینمایم و صد البته
معلوم است که به نظرات غیر کارشناسی چنین شخصی نسبت به خودروی خودمان هیچ اعتنایی
نمیکنیم.
در حوزه برداشت از متون دینی نیز امر به همین شکل است. یعنی
برداشت کسی که از تخصص لازم برای این امر برخوردار نمی باشد(با علوم حوزوی آشنایی
ندارد) از متون دینی، برای خود فرد و دیگران حجیت ندارد. یعنی حتی خود این شخص حق
ندارد برداشت خود از متون دینی را ملاک عمل خویش قرار دهد.
و اگر چنین کند
و خطایی رخ دهد، در پیشگاه خداوند معذور نمیباشد. و وقتی خود این شخص، نسبت به
برداشت خود، چنین، وضیعتی دارد، طبیعتاً دیگران هم نمی توانند به این عقیده پایبند
باشند. و ظاهراً آقای علی یعقوبی از تخصص لازم برای استنباط از متون دینی برخوردار
نمیباشد. خود وی در این باره چنین میگوید:
اصلاً سواد حوزوی ندارم. کسی دو
دقیقه با من صحبت کند متوجه میشود، در همان دو سه دقیقه اول، و چه بسا با همان
کلمات اول متوجه میشود که بنده اصلاً سواد حوزوی ندارم[۲].
قطعاً چنین کسی،
توانایی استنباط از متون دینی را ندارد. زیرا وقتی کسی اصلاً سواد حوزوی نداشته
باشد یعنی نزد هیچ عالم دینی درس نخوانده قطعاً با راه و روش استنباط از متون دینی
آشنا نمیباشد. حال این سوال مطرح میشود که آقای یعقوبی مطالب خود را از چه کسی
آموخته است؟ و نزد چه کسی شاگردی کرده است؟ وی در عین حال که اقرار میکند
اصلاًسواد حوزوی ندارد از شاگردی خود نزد معلمی گمنام سخن میگوید:
« مباحث
من از معلمی گمنام است که نام و نشان او گم است. بعضی سوال میکنند معلم شما کیست؟
در جواب عرض میکنم معلم من کسی است که این مطالب را مطرح میکند چه کسی میتواند
این مطالب را مطرح کند؟ شاید کسی بگوید یک آدم معمولی. میگویم باشد شما اینطور
فکرکن. شاید کسی بگوید یک عالم. میگویم شما هم این طور فکر کن. شخص را با صفت
بشناسید نه با اسم. اسم گذرا است و موقت است سیمای انسان در عوالم ثابت
است»[۳].
وی همچنین در ضمن تهاجم به علمای شیعه و برتر خواندن خود از آنها
درباره معلم خود میگوید:
« معلم بنده مدتی است که شهید شده است و از غیر او هم
مطلب نمیگیرم»[۴].
همچنین در جای دیگری با حمله به علمای شیعه و اینکه اگر
صد عالم، صد شبانهروز زحمت بکشند و بخواهند درباره حنیفیت سخن بگویند به اندازهای
که وی فی البداهه در این باره حرف دارد مطلب نخواهند داشت، درباره معلم خود
میگوید:« معلم بنده ۱۴۰۰ سال است که شهید شده است»[۵]
این معلم اگر چه طبق
گفته آقای یعقوبی ۱۴۰۰ سال قبل شهید شده است ولی قرار است به وی فقه هم یاد بدهد
آقای یعقوبی در اینباره چنین میگوید:
« تازه معلم من گفته: به تو فقه هم
میخواهم یاد بدهم.»[۶]
از مطالب فوق چنین بر میآید که منشاء مطالب آقای
یعقوبی غیب و الهام است. در غیر اینصورت معلمی که از دنیا رفته است چگونه میتواند
به شاگرد خود علم بیاموزد؟! مخصوصاً معلمی که صدها سال قبل از تولد شاگرد خود از
دنیا رفته است؛ خود وی نیز به این مطلب تصریح میکند:
«بنده در خلال سفرها
چیزهایی دیدم دیدهها را مطرح میکنم[۷]»
«عقایدم براساس آن چیزهایی است که
دیدهام نه چیزهایی که خواندهام براساس دیدههاست نه خواندهها»[۸]
وی در
ابتدای جلسه اول سلسله بحثهای نظام عالم پایه مباحث خود را اینگونه معرفی
میکند:
« پایه (محور) کار ما استنادات قرآنی و حدیث نیست پایه (محور) کار ما
دیدهها و یافتهها هست. این روش که عرض کردم خدمت شما طبق راهنمایی قرآن دنبال
کردیم.
قرآن دعوت به این روش میکند. معارف این نیست که بنشینم یک آیه قرآن را
بخوانیم در موردش بحث کنیم ببینیم چه میفهمیم بهرهای که از این طریق انسان میبرد
بسیار اندک است باید طبق آدرسهای قرآن، انسان حرکت کند و برود در صحنه، عملاً ببیند
که در جای جای عالم چه چیزی قرار داده شده است.»[۹]
وی همچنین درباره جواز
تقلید از فقهایی که صدها سال قبل میزیستهاند چنین میگوید:
« بنده به لحاظ
دیدهها در عوالم بالاتر عرض میکنم نیازی نیست، هیچ نیازی نیست. اگر مردم دراین
زمان به رساله علامه مجلسی عمل کنند کافی است این را دارم به لحاظ دیدهها عرض
میکنم»[۱۰]
وی همچنین بر این باور است که حضرت ابراهیم برای تمام انسانها
بجز اهل بیت و حضرت موسی و عیسی امام بوده و مستثنی شدن این افراد را به دیدههای
خود مستند میکند:
« اینها را هم که عرض کردم در خلال سفرهایی که داشتیم دیده
شده است……. ما در اینجا دیدههایمان را، یافتههایمان را به قرآن عرضه میکنیم تا
ببینیم به چه میزان با قرآن انطباق دارد آیا خداوند تأیید میفرماید بعد به احادیث
و سیره اهل بیت عرض میکنیم.
بعد کلام حضرات علما را مقایسه میکنیم نه اینکه
این مطالب را به کلام علماء عرضه کنیم این را دقت بفرمائید که بنده این مطالب را به
کلام علماء عرضه نمیکنم. زیرا اینها را بنده دیدهام ولی آقایان نشستهاند و
استنباط کردهاند…… شأن این دیدهها خیلی فراتر از استنباط حضرات علمای ۱۴۰۰ ساله
است. چون این دیدهها مال ما نیست»[۱۱]
با این همه،به نظر میرسد خود آقای
یعقوبی نیز به دیدههای خود اعتماد چندانی ندارد از این رو تصمیم میگیرد برای درک
صحت و سقم دیدههای خود آنها را به قرآن و سپس به روایات عرضه کند:
«ما در اینجا
مطالبمان را، دیدههایمان را، یافتههایمان را به قرآن عرضه میکنیم تا ببینیم به
چه میزان با قرآن انطباق دارد: آیا خداوند تأیید میفرماید بعد به احادیث و سیره
اهل بیت عرضه میکنیم»[۱۲] «در شبهای آینده با توکل به خدا همین مباحث را میبریم
سراغ آیات قرآن، سراغ احادیث اهل بیت، سراغ سیره اهل بیت(ع)، عرضه میکنیم تا ببینم
آیا نتایج همین است؟ واقعاً این حرفها درست است؟»[۱۳]
وی همچنین از امام
حسین و امام زمان سلام الله علیها میخواهد نقایص موجود در سخنان او را اصلاح
کنند:
« ما هم در این شب جمعه به یاد دور هم جمع شدن خوبان در کربلا، دور همدیگر
جمع میشویم آن چیزهای که دیدیم و یاد گرفتیم را عرضه میکنیم دردرجه اول بخاطر
اینکه مولایمان (امام حسین) شونده کلاممان باشند و اگر مجتبی کنند حرف ما را اصلاح
کنند اگر نقصی هست اصلاح کنند و اگر درست است تقویت کنند»[۱۴] « بحث نظام عالم بحث
سنگینی است و شاید ما نیز در بعضی موارد اشتباهی کنیم لذا در درجه اول از مولایمان
امام زمان میطلبیم که کلاممان را، تفکرمان را و رفتارمان را اصلاح
کنند»[۱۵]
وی اگر چه معتقد است دیدههای خود را پس از عرضه به قرآن، موافق
آن یافته است[۱۶] اما با این حال تصریح میکند که در بعضی مواردخطا کرده است:
«
بعضی اوقات که بیشتر بررسی میکنیم میبینیم که در بررسیهایم اندکی اشتباه کردهام
امشب میخواهم سه مورد از اشتباهاتم را خدمت شما عرضه کنم تا …. آنها را اصلاح کرده
باشیم»[۱۷] « نسبت به جلسه هفته گذشته هم نیاز داریم که دو موضوع را توضیح بیشتر
بدهیم ویا تا حدی اصلاح کنیم»[۱۸]
مطلبی که درباره عرضه دیدگاه آقای یعقوبی
به قرآن قابل تأمل بوده این است که وی چنانکه قبلاً نیز اشاره شد تصریح میکند که
هیچ بهرهای از علوم مربوط به فهم قرآن نداشته و هیچ اطلاعاتی از صرف و نحو عربی و
علوم تفسیری ندارد سئوال این است که چنین کسی چگونه میتواند مفاهیم قرآنی را از
لابلای آیات کشف نماید تا ببیند آنچه که دیده است واقعاً همان چیزی است که قرآن
میگوید یا نه؟!
به عبارت دیگر رجوع به قرآن در گرو توانایی فهم آیات آن
است و چنین فهمی در گرو دانستن بسیاری از علوم است که به عنوان علوم حوزوی شناخته
میشود. و آقای یعقوبی تصریح میکند ازاین علوم بیبهره است. بنابراین نمیتواند
دیدههای خود را به قرآن عرضه نماید تا از صحت آنها مطمئن شود. زیرا آقای یعقوبی به
دلیل عدم آشنایی با صرف و نحو عربی، هیچ آشنایی با قرآن و مفاهیم مطرح شده در آن
ندارد.
مثل وی مثل شخص بیسوادی است که اصلاً درس نخوانده و حروف را هم
نمیشناسد چنین شخصی وقتی کتابی در دست میگیرد هیچ درکی نسبت به محتویات آن ندارد.
آقای یعقوبی نیز تصریح میکند که اصلاً سواد حوزوی نداشته و صرف و نحو نمیداند (و
نمونههایی در سخنان وی که دلالت به درستی این اعتراف دارد نیز بسیار فراوان است)
چنین کسی چگونه میتواند ادعا کند که طبق راهنمایی قرآن فهمیده است که انسان نباید
به مطالعه یکایک آیات قرآن بپردازد بلکه باید برود در صحنه و عملاً ببیند درجای جای
عالم چه چیزی قرار گرفته است؟! ثانیاً: آقای یعقوبی میگوید یایه کار من بر دیدهها
استوار است نه استنادات قرآنی.
و این را طبق راهنمایی قرآن دنبال میکنم
حال این سؤال مطرح میشود که خود این مسئله که باید پایه کار چنین باشد نه چنان،
آیا جزء دیدههای وی میباشد که بعداً مستند قرآنی یافته است یا ابتداء آن را از
قرآن اصطیاد نموده و سپس دنبال دیدن رفته است؟ در صورت اول،آنچه واقعاً ملاک و
ارزش میباشد دیده آقای یعقوبی است.
و از آنجا که دیدههای وی برای دیگران
یعنی مستمعین جزء شنیدهها میباشد هیچ ارزشی برای آنها نخواهد داشت. و در صورت
دوم، نیز بیارزش است زیرا آقای یعقوبی به دلیل عدم آشنایی با صرف و نحوتوان
استنباط و برداشت از قرآن را ندارد. بنابراین روشی را هم که دنبال میکند بیارزش
میباشد. ثانیاً: اگر می توان همین یک مورد را از قرآن استنباط نمود، چرا در سایر
موارد نتوان به همین شیوه عمل کرده و قرآن را پایه کار و محور بحث قرار داد؟!
مگر نه این است که آقای یعقوبی دیدههای خود را به قرآن عرضه نموده و آنها
را موافق قرآن یافته است از این جا معلوم میشود که به همان یافتههای وی در قرآن
نیز اشاره شده است. بنابراین این سئوال مطرح میشود که چرا آقای یعقوبی شیوه رجوع
به قرآن را تخطه نموده و گشت و گذار در عالم را به عنوان روش جایگزین پیشنهاد
میکند؟
این سخن به معنای این است که قرآن برای هدایت انسان کافی نبوده و
بهرهای که انسان از رجوع مستقیم به آن میبرد ارزش چندانی ندارد. و این مسئله از
سوی خود قرآن تخطئه شده است زیرا خداوند، قرآن را کتاب هدایت نامیده است.
با
توجه به آنچه گفته شد آقای یعقوبی هم نمیتواند به صحت دیدههای خود اعتماد کند
بنابراین چگونه از دیگران میخواهد به دیدهها و دیدگاههای او اعتماد کنند؟! دیگران
باید به چه ملاکی صحت و سقم گفتههای او را بسنجند؟! با آنکه وی آنها را از رجوع به
علمای دین و پرسش از آنها درباره صحت دیدگاههای خود نهی کرده است.
البته
هنوز یک راه باقی است که میتواند صحت گفتههای آقای یعقوبی را تایید کند و آن هم
معجزه است. یعنی آقای یعقوبی نیز همچون انبیاء باید برای صحت ادعاهای خود معجزاتی
اقامه نماید. زیرا راه دیگری برای این کار وجود ندارد. و ظاهراً معجزه وی شفاء دادن
پیرزن سرطانی اهل قزوین است.
برای اینکه خواننده چنانکه بعضی از مریدان وی
اظهار میکنند گرامی بیشتر با میزان توانایی آقای یعقوبی برای برداشت از قرآن
آشنا شود به یک نمونه از برداشتهای وی اشاره میشود.
در قرآن درباره حضرت
عیسی آمده است: اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی
بن مریم وجیهاً فی الدنیا و الاخره و من المقربین. و یکلم الناس فی المهد و کهلاً و
من الصالحین.[۱۹] معنای جمله فوق این است: یادآور زمانی را که ملائکه گفتند: ای
مریم به درستی که خدا بشارت میدهد تو را به کلمهای از خودش که اسم او عیسی بن
مریم میباشد در حالیکه در دنیا و آخرت آبرومند بوده و از مقربین است و با مردم در
گهواره و بزرگسالی سخن میگوید و از صالحین است. حال ببینیم آقای یعقوبی عبارت
وجهاً فی الدنیا و الاخره را چگونه معنی میکند:
«این فرد (عیسی) در دنیا و
آخرت وجهه عجیبی دارد دقت بفرمائید وجیه به معنای آبرومند نیست بلکه ما باید وجیه
را به صورت وجه عجیب معنی کنیم. چرا این معنا؟ عرض میکنم به لحاظ آن چیزی که قبلاً
واقع شده است جلوهای که عیسی در کودکی و به طور کلی در زمان حیاتشان در دنیا
داشتند بسیار عجیب بود. وجیه آن چیزی است که خداوند بر»
عیسی جاری کرد ایشان
در دنیا و آخرت وجیه است آخرت یعنی چه زمانی؟ در آیات زیادی داریم که وقتی گفته
میشود آخرت: منظور زمان ظهور امام زمان است این آیه هم با این موضوع انظباق دارد.
عیسی جلوهای عجیب، وجههای عجیب در دنیا و در زمان ظهور امام زمان دارد و ایشان
جزء مقربین امام زمان است).[۲۰]
چنانکه مشاهده شد آقای یعقوبی وجیه را نه
به معنای آبرومند بلکه به معنای وجه عجیب معنا میکند و علت آن را این میداند که
سخن گفتن عیسی در کودکی باعث تعجب شده است و واژه آخرت در این آیه را نیز به معنای
زمان ظهور امام زمان و زمان رجعت معنی میکند.
و دلیل وی برای این سخن
عجیب،نیز این است که در یک جا واژه آخرت به معنای رجعت معنا شده است.[۲۱] و سپس
میگوید «این آیه هم با این موضوع انطباق دارد» در حالیکه به قرینه مقابله بین کلمه
دنیا و آخرت در این آیه به راحتی فهمیده میشود که منظور از آخرت در آیه دیار باقی
است نه زمان رجعت و ظهور امام زمان. ثانیاً: واژه دنیا که در این آیه مبارکه آمده
شامل زمان رجعت و ظهور میشود.
زیرا زمان رجعت و ظهور نیز جزء زمان دنیا
میباشد و محدود کردن آن به زمان زندگی اولیه عیسی در دنیا، بدون قرینه، ممکن
نمیباشد. و صرف اینکه در یک جایی، آخرت به زمان رجعت یا ظهور معنا شده است
نمیتواند قرینهای برای محدودیت در معنای واژه دنیا در این آیه و انحصار آن به
زندگی اولیه حضرت عیسی باشد.
آقای یعقوبی به همین مقدار اکتفاء نکرده و با
ضمیمه کردن واژه صالحین در این آیه به آیه ۶۹ سوره نساء (و من یطع الله الرسول
فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن
اولئک رفیقاً) تفسیری عجیب دیگری نیز ارائه میکند. وی به استناد اینکه در بعضی از
احادیث «حسن اولئک رفیقاً» به امام زمان تطبیق داده شده[۲۲] و استفاده این نکته که
حکومت امام زمان حکومتی رفاقتی است،[۲۳]
یکی از مصادیق صالحین در این آیه
را حضرت عیسی میداند و سپس نتیجهگیری میکند که حضرت عیسی قبل از حضرت مهدی خواهد
آمد و دلیل وی نیز این است که آیه ۴۶ سوره آل عمران (یکلم الناس فی المهد و کهلاً و
من الصالحین) که حضرت عیسی را جزء صالحین میخواند جزء آیات مهدویت است زیرا در ذیل
این آیه حدیثی وارد شده است که سخن گفتن عیسی در پیری (کهلاً) را به سخن گفتن وی
درزمان امام مهدی معنی میکند وی همچنین به کمک آیهای که انبیاء را به عنوان شاهد
بر بندگان معرفی میکند[۲۴] کلمه شهداء در آیه ۶۹ سوره نساء را نیز به انبیاء معنی
میکند و سپس آیه ۶۹ را این گونه ترجمه میکند
«کسی که از خدا و رسول اطاعت
کند در زمان ظهور امام زمان در معیت برخی از …… انبیاء قرار میگیرد»[۲۵]
و
سپس از همین آیه مفهوم دیگری را بدست آورده و آن را توالی مینامد:
«اگر صالحین
قبل از «و حسن اولئک رفیقاً» پا به دنیا میگذارند پس شهداء، هم قبل از انبیاء پا
به دنیا میگذارند. یعنی انبیاییکه خداوند از آنها میثاق گرفته که ایمان بیاورند و
حضرت رسول الله را نصرت کنند باید خودشان شاهد ماجرای خودشان و شاهد ایمان و نصرت
خودشان باشند و باید به خاطر شاهد بودنشان پایه دنیا بگذارند. رجعت این دسته از
انبیاء قبل از آمدن صالحین است و آمدن صدیقین قبل از آمدن شهداء
است.»[۲۶]
در حالیکه اگر مراد از شهداء انبیا باشد در این صورت مراد از
نبیین در آیه چه کسی خواهد بود؟ حتماً آقای یعقوبی در جواب میگوید مراد از نبیین
در این آیه انبیاء دیگری هستند که جزء شهدا نیستند ولی این سخن برخاسته از عدم
آشنایی با استعمالات قرآن است .
زیرا کلمه تبیین جمع محلی به الف و لام است
و چنین کلمهای همه مصادیق خود را شامل میشود. بنابراین نمیتوان کلمه شهداء در
این آیه را به انبیاء تطبیق داد. زیرا تکرار در آیه لازم میآید. ثانیاً استفاده
قوالی از این آیه نشان دهنده عدم آشنایی آقای یعقوبی با ادبیات عرب و در نتیجه عدم
توانایی فهم درست قرآن است زیرا اگر چه در این آیه، کلمه تبیین و صدیقین و شهداء و
صالحین به ترتیب ذکر شده است ولی این مسئله به معنای لزوم ترتیب در حشر با آنها
نمیباشد زیرا این کلمات با حرف و او به هم دیگر عطف شدهاند و در ادبیات عرب آمده
است که «واو» لزوم ترتیب در معنا را نمیرساند.
ثالثاًً: معنای آیه مذکور
این است: کسانی که، از فرامین خدا و رسول اطاعت کنند با کسانی که خدا به آنها نعمت
داده از پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحین همراه خواهند شد و سپس میگوید و حسن
اولئک رفیقاً که یعنی آنها (پیامبران و صدیقین و ….) همنشینان خوبی هستند.
واژه اولئک در جمله «حسن اولئک رفیقاً» جمع بوده و همه کسانی را که در اول
آیه به آنها اشاره شد شامل میشود. در حالیکه آقای یعقوبی این جمله را مخصوص امام
زمان کرده است. بنابراین اگر از این جمله استفاده میشود که امام زمان با مردم
رفاقتی رفتار میکند باید پذیرفت که همه انبیاء و شهدا و صدیقین و صالحین نیز چنین
بودهاند زیرا جمله حسن اولئک رفیقاً شامل آنها نیز میشود.
رابعاً: در ذیل
همین آیه غیر از روایتی که آقای یعقوبی به آن استناد کرده «و حسن اولئک رفیقاً»ً را
به امام زمان تطبیق میدهد حدیث دیگری نیز در تفسیر این آیه وارد شده و این جمله را
به همه امامان دوازدهگانه تطبیق میدهد: …. قال رسول الله صلی الله علیه و آله فی
قوله: اولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبییین، انا و الصدیقین علی و الصالحین
حمزه و حسن اولئک رفیقاً الائمه الاثنی عشر بعدی.[۲۷] و به نظر میآید این حدیث به
واقع نزدیکتر باشد تا حدیثی که آقای یعقوبی به آن استناد کرده است.
زیرا
در آن حدیث، شهداء به امام حسن و امام حسین و صالحین به امامان بعد از امام حسین
حس اولئک رفیقاً نیز به مهدی تطبیق داده شده است[۲۸] چنانکه مشاهده میشود در این
حدیث، امام زمان هم در صالحین داخل شده است و هم به حسن اولئک رفیقاً تطبیق داده
شده است و اگر چنانکه آقای یعقوبی میگوید در این آیه توالی رعایت شده و صالحین
باید قبل از حسن اولئک رفیقاً بیایند، پس امام مهدی باید قبل از خودش به دنیا بیاید
و این مسئله ممکن و معقول نمیباشد.
دقت در همین یک نمونه به خوبی نمایانگر
این نکته است که آقای یعقوبی صلاحیت و توانایی برداشت از قرآن را نداشته و سخنان وی
بافتههای ناقصی بیش نیست که ارزش علمی نداشته برخاسته از ؟؟؟ مهمیهای وی از آیات
قرآن است از همین روست که سخنان وی عجیب به نظر میرسد و تاکنون از هیچ یک ازعلمای
اسلام شنیده نشده است.
مشکل عمده آقای یعقوبی در تفسیر آیات قرآن این است
که تفاوت تطبیق با تفسیر را نمیداند و بسیاری از روایاتی که وی به استناد آنها
آیات قرآن را تفییر کند در واقع روایاتی هستند که وقایع ظهور با آنها تطبیق داده
شده است. مثلاً در روایات شیعه در ذیل آیه «و ذکرهم بایام الله[۲۹] ایام الله » به
روز رجعت (یا مرگ) و قیام امام زمان تطبیق داده شده است.[۳۰] مخاطب این دستور نیز
حضرت موسی است.
یعنی خداوند به او امر فرمود که قوم خود را از تاریکیها ما
خارج کرده و به سوی نور هدایت کند و ایام الله را به آنها یادآوری کند[۳۱] و ایام
الله در کتابهای تفسیری شیعه به نعماتی که خداوند به بنیاسرائیل و یا اقوام گذشته
عطا کرده تفسیر شده است. و در روایت امام صادق نیز به همین معنا اشاره شده و ایام
الله را به نعمات خداوند تفسیر کرده است[۳۲].
ولی آقای یعقوبی تنها به
استناد روایتی که روز قیام امام زمان را مصداق یوم الله میداند تفسیری عجیب از این
آیه ارائه کرده و نقش بسیار پررنگی را برای حضرت موسی و قوم بنیاسرائیل در بر پایی
ظهور قایل شده و تمام تلاشهای موسی برای نجات بنیاسرائیل را مانوری کوچک برای حصول
آمادگی به منظور شرکت در برنامههای به سوی ظهور، قبل از ظهور امام زمان
میداند[۳۳] در حالی که چنین برداشتی از این آیه از اساس غلط است. زیرا صرف تطبیق
ایام الله با روز قیام امام زمان به این معنی نیست که حضرت موسی مأمور میباشد تا
مسائل مربوط به قیام امام زمان را به قوم خود یادآور شده و آنها را در مسیر به سوی
ظهور حرکت دهد.
نکته دیگری در این جا حائز اهمیت بوده و به درخواست آقای
یعقوبی از امام حسین و امام زمان برای اصلاح اشتباهات احتمالی وی مربوط میشود و در
عین حال بیانگر عدم توانایی وی برای فهم مفاهیم قرآن نیز میباشد مطلبی است که وی
از آن به عنوان عنایت امام زمان نسبت به خود یاد میکند:
«مولای من شب جمعه
گذشته زمانی که آیه ۲۶ سوره جن در مورد علم غیبت را میخواندم – به عنوان تشکر از
مولای خودم صحبت میکنم-«عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً الا من ارتضی» خدا
عالم غیب است براحدی غیبش را ظاهر نمیکند الا من ارتضی من رسول، بنده معنی کردم
مگر کسی که مورد رضایت رسول قراربگیرد. بعداً یکی از دوستان گفت آیا شما اشتباه
نکردی؟
گفتم : چطور؟ گفت الا من ارتضی من رسول یعنی مگر اینکه خدا از یکی از
رسولان را میشود ماجرا به رسولان محدود شده است. گفتم من خودم را به دست صاحب
سپردم ولی فکر نمیکنم اشتباه شده باشد به معنای آیه نگاه کردم دیدم که بله مثل
اینکه ما اشتباه کردیم»[۳۴]
این سخن از چند جهت قابل بررسی است. نخست اینکه
آقای یعقوبی برای درک این که بداند اشتباه کرده است یا نه؟ ناچار شده است به
ترجمههای فارسی قرآن که همین علماء نوشتهاند رجوع کند بنابراین چگونه میتواند
همه این علماء را تخطئه نموده و روش همه آنها را در طول تاریخ اسلام اشتباه بداند.
و معتقد باشد که سخنان وی در طول ۱۴۰۰ سال تا اسلام بینظیر است؟!
ثانیاً:
آنچه را که آقای یعقوبی از آن به عنوان عنایت امام نسبت به خود یاد میکند این نیست
که شخصی آمده و اشتباه وی را گوشزد کرده است. بلکه وی فکر میکند بدون اینکه بداند
مورد توجه امام بوده و معنایی را که برای آیه ذکر کرده در واقع صحیح بوده است. وی
در ادامه سخن خود، چنین میگوید:
«رفتم جستجو کردم سه تا حدیث ذیل این آیه
در کتاب علم غیب مرحوم آیه الله نمازی شاهرودی- محدث عجیب و غریبی است و شخص بسیار
بزرگواری است- یافتم خیلی جالب بود. یکی از احادیث که نقل کرده است از قول تفسیر
قمی میباشد که میفرماید«قل ان ادری اقریب ما توعدون…… الا من ارتضی من رسول»…..
یعنی علی المرتضی پسندیده و از رسول است.
و در حدیث دیگر هست که مولا امیر
المؤمنین به سلمان حدیث مفصلی را میفرمایند که قسمتی از آن این است من هستم
پسندیده شده از رسول که خداوند مرا بر غیب خود آگاه فرمود……… یا در حدیث دیگر است
که حکمت و علم غیب به امام بخشیده شده است ……….. خدا را شکر کردم آن چیزی که گفتیم
اشتباه نبود کهگاه میخواهیم خطا کنیم اما صاحبی بالای سرمان است مواظبت میکند
نمیگذارد خطا کنیم»[۳۵]
ولی آیا واقعاً آقای یعقوبی خطا نکرده است؟ بهتر
است این موضوع را از قول خود امیرالمومنین بشنویم تا بدانیم واقعاً منظور از
المرتضی من الرسول که در حدیث آمده چه چیز است؟ امیر المؤمنین در حدیثی بعد از
توصیف اتراک و سؤال شخصی از او که مگر به شما علم غیب عطاء شده است؟، با خنده
فرمود:«ای برادر کلبی آنچه گفتم علم غیب نبود بلکه یادگرفتههای خود از صاحب علم
(پیامبر) را بیان کرده ام»[۳۶]
امام کاظم سلام الله علیه نیز در پاسخ کسی
که درباره علم غیب امامان پرسید، فرمود: علوم غیبی ائمه ارثی است که از پیامبر
صلیالله علیه و آله به آنها رسیده است[۳۷] همچنین محمد بن فضل هاشمی نقل میکند که
امام رضا به ابن هذاب فرمود: اگر به تو خبر دهم که به زودی به خونی که با تو
خویشاوندی دارد مبتلا خواهی شد مرا در این امر تصدیق میکنی؟ گفت: نه چون غیب را
فقط خدا میداند.
امام رضا فرمود: مگر خداوند نفرده است: عالم الغیب فلا
یظهر علی غیبه احداً الا من ارتضی من رسول» رسول خدا نزد خدا مرتضی (مورد رضایت)
است و ما نیز ورثه آن رسولی هستیم که خدا او را بر آنچه از غیب خود که خواست آگاه
نمود. پس ما آنچه واقع شده و تا قیامت واقع میشود را میدانیم»[۳۸] علامه
طباطبایی نیز بعد از نقل این حدیث میگوید: اخباری که در این باب وارد شده فوق
شمارش بوده و مفاد آنها این است که پیامبر غیب را با وحی از خدا اخذ مینمود و ائمه
غیب را به وراثت از رسول خدا اخذ میکردند[۳۹]
با توجه به آنچه بیان شد
معلوم میشود که منظور از واژه المرتضی من الرسول که در سخنان امیر المومنین آمده
بدان معنا نیست که من چون مورد رضایت رسول خداهستم پس خداوند نیز مرا بر غیب خود
آگاه نموده است زیرا اصولاً این معنی (هرکس مورد رضایت رسول باشد خدا او را بر غیب
آگاه میکند) خلاف آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن میباشد. زیرا مفاد این آیه همان است که آن
شخص، بعد از مجلس دوازدهم نظام عالم، به آقای یعقوبی تذکر داده است بنابراین
المرتضی من الرسول که در سخنان امیر المومنین آمده یا باید به کمک سایر احادیثی که
در باب چگونگی آگاهی ائمه از علم غیب وارد شده، بر اخذ علم غیب از رسول خدا به
عنوان وراثت حمل شود ویا باید درباره معنای آن سکوت اختیار نموده، و علم آن را به
خود آن حضرت واگذاشت زیرا مفاد آن با مفاد آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن سازگاری
ندارد.
این مطلب که مورد دقت و بررسی قرار گرفت یک نمونه از مسائلی بود که
آقای یعقوبی آنها را عنایت مولی نسبت به خود میداند و معلوم شد که عنایتی در کار
نبوده و وی واقعاً اشتباه کرده است و از کجا معلوم که همه آنچه را که وی عنایت امام
زمان نسبت به خود و سخنان خود میداند از این قسم نباشد؟!
ادامه
دارد...
-----------------------------------------------
باسلام و عرض دعوت به اندیشه و مشی اسلامی مدتی است که دانسته یا نداسته مطلبی را در وبگاهتان درج نموده اید با عنوان (باصطلاح) نقد مباحث آقای یعقوبی و ... اما سوال این است که آیا خود به این ماجرا واقفید؟ مسلمان سعی دارد اعمال و رفتارش دقیق باشد چرا که فقط خود او مسئول اعمال و صادره های خود بوده و فردای قبر و قیامت باید پاسخگو باشد ... بهتر ذنیست به جای این که پژواک صدای دیگران باشیم سعی کنیم مسلمان باشیم آنگونه که خداوند تعیین می کند! به هر حال جواب این مطلبی که در وبگاهتان درج نموده اید به صورت مختصر در وبلاگ ذیل داده شده و نیز دعوت می شود که در این هم اندیشی شرکت کرده تا حقیقت عیان شود: http://313azade.blogfa.com